سيدمحمد خاتمي در كالج سن آنتوني دانشگاه آكسفورد:
اخلاق جهاني» از موضوعات بسيار مهم گفتوگوي ميان اسلام و غرب است
سيدمحمد خاتمي، رييس موسسه بينالمللي گفتوگوي فرهنگها و تمدنها طي سخناني در كالج «سن آنتوني» دانشگاه آكسفورد، بحث در باب «اخلاق جهاني» را يكي از موضوعات بسيار مهم در گفتوگوي ميان اسلام و غرب، بهويژه در گفتوگوي ميان اديان عنوان و تاكيد كرد كه لازم است در مورد اينكه چگونه ميتوان راهي به سوي مباني روشن، قابل اجرا و الزامآور احكام اخلاقي پيدا كرد، بحث شود.
به گزارش "ايلنا"، متن كامل سخنراني خاتمي به اين شرح است: «در دانشگاه، آن هم در دانشگاهي چون آكسفورد كه علاوه بر دانشهاي نوين از سنتهاي ديرين علمي نيز برخوردار است، بيشتر دوست داشتم و دارم كه «بشنوم» تا «بگويم»؛ پس اجازه ميخواهم كه در حد گشودن باب گفت و شنود، مسألهاي را طرح كنم: دموكراسي در جهان ما، از سوي كدام انديشهها و نظرها تقويت و از سوي كدام انديشهها و صاحبنظران تضعيف شده است؟ براي پاسخ به اين سؤال ناگزيرم در ابتدا به مقولهاي ديگر بازگردم.
1- پيش از اين در باب سكولاريزم گفتهام: ميتوان براي سكولاريزم معاني متعدّدِ عامِ غيرتاريخي فرض كرد و آن معاني را به همه جا و همه وقت تسري داد، ولي غيرتاريخي كردنِ امري كه با تمام وجود تاريخي است، اشتباهي است واضح! سكولاريزم، تجربة فرهنگ و تمدن غربي است. دلايل اختصاص اين پديده به غرب را كم و بيش همه ميدانيم. اصرار بر تسري سكولاريزم به نقاطي كه فاقد زمينههاي تاريخي پيدايشِ آن و فاقد علل سياسي و اجتماعي و مذهبي سكولاريزم هستند، قبل از اينكه امري مطلوب و نامطلوب باشند، آشكارا غلط است. سكولاريزم كه بيشتر و در اصل مخالفت با تئوكراسي مسيحي است، معلول آن نيز هست. منتهي معلولي كه با علّت خود مخالف است. تخلّف و مخالفتِ معلول از علّت، در سياست و تحولات اجتماعي امري است مشهود و رايج. گفتوگو بر سر مسائلي از اين دست در جهان ما، گريزناپذير است و گفتوگو ميانِ اسلام با غرب، وجه بارز اين ضرورت است. منظورم از اسلام هم آيين اسلام و هم جهان و تمدنِ اسلامي است. غرب نيز عبارت از دين مسيحيت، جهان مسيحي و سكولاريزم است. البته وجه عرفيشدة (SECULAR( جامعه غربي، وجه مهمي از هويت غرب است اما كاهش غرب به اين وجه، ما را از قبل در مقابل موانعي قرار ميدهد كه كار به سامان رساندن هر چه زودترِ گفتوگو ميان اسلام و غرب را به تأخير ميرساند. منظور از به سامان رساندن گفتوگو، كسب نتايجِ مشخص سياسي و اجتماعي است؛ نتايجي كه مانع بروز خشونت، جنگ و خونريزي شود. اگر اين نتايج حاصل شد، بحثهاي مفصل فلسفي و كلامي و جامعهشناختي را با فراغ بال ميتوان پيگيري كرد.
2- اكنون به مسألة دموكراسي ميپردازم و اينكه چگونه و در چه موقعيتهايي ميتواند در پرتو دين تقويت شود. خوب است امروز فكر كنيم چگونه دين ميتواند به پيشبرد دموكراسي كمك كند؟ من براي پاسخ به اين پرسش بر ضرورت تبيين نسبت ميان دين و دموكراسي و تفكيكِ مرزهاي آن از سكولاريسم تأكيد ميكنم: پارهاي از متون كلاسيك مربوط به سكولاريزم، با تأكيد بر تبعيد دين به عرصة خصوصي، عملاً دين را روياروي جامعة جديد و دموكراسي قرار دادهاند. اين مسأله كه با بسياري از تجربيات غرب نيز ناسازگار است، در جهان غيرغربي، به ويژه در جهان اسلام، نتايج نامطلوبي در پي داشته است. امروز اين ادعا كه تجربة برخي كشورهاي غربي در روند نيل به دموكراسي با برخي نظريههاي كلاسيك تفاوت دارد، ادعاي گزافي نيست. به خلاف باور برخي از فيلسوفان عصرِ روشنگري، عصر جديد نه تنها بر خاكستر قرون وسطي استوار نشده، بلكه به گفتة مشهورِ راسل، دستاوردهاي عصر جديد بر دوش غولهاي بزرگي قرار داشته كه در قرون وسطي به وجود آمدهاند. «اصالت فرد» و «عقلانيت غربي» - دو ميراث بزرگ عصر جديد- ، به واقع در آموزههاي ديني ريشه دارند. قرن بيستم نقطة عزيمتي در تغيير برداشتِ مغرب زمين از تجربه قرون وسطي است. بنابراين بدون تجربههاي تاريخي و نقشي كه دين در زمينهسازي آنها داشته است، نه دموكراسي و نه ساير تجربيات عصر جديد ممكن نبوده است. همانقدر كه دين موجب پيدايش تجربه عصر جديد و دموكراسي بوده است، ميتوان نشان داد كه از عوامل بقاي آنها نيز به شمار ميآيد. اما اصرار نادرست بر ناسازگاري ميان دين و دموكراسي در كشورهاي غيرغربي بهويژه در جهان اسلام، پيامدهاي وخامتبارِ بسياري در همراهي جهان اسلام با تجدّد داشته و از عواملِ اصلي ظهور و بروز سنتگرايي افراطي و افراطگرايي ديني به شمار رفته است. بخواهيم يا نخواهيم عصر جديد و دموكراسي در برابر جهان اسلام، پديده و متاعي نو بودهاند. فرهنگ و سنت اسلامي، مانند هر سنت ريشهدار بشري، استعدادهايي براي همراهي با اين پديده و متاعِ جديد، در عين حفظ هويت و معناي خود داشته است. ميتوان با اندكي تأمل به اين واقعيت رسيد كه در جوامع اسلامي، هر جا مواريث غربي كمتر با زبان هجوم و توهين و نقدهاي شالودهشكن وارد شدهاند، فرصتهاي جديد و فراخ براي نوزايي سنت اسلامي و شكوفايي ظرفيتها و استعدادهاي نهفته در آن گشودهاند، بيآنكه دين اصالت و هويت و معناي خود را از دست بدهد. هر جا تمدن جديد غربي بيشتر از راه و از زبان سخنگوياني عرضه شد كه شرط پيشرفت و توسعه را در مبارزه با مباني و مواريث اسلامي جستند و اسلام را مانع اصلي دموكراسي و تمدنِ جديد به شمار آوردند، موانع پيش روي جهان اسلام را براي همراهي با عصر جديد بيشتر كرد و نطفههاي مقاومت در مقابل تجدّد را به صورت افراطي و بنيادگرايانه بارور ساخت. در مقابل هرچه پديدههاي تمدني جديد، با زباني سازگارتر و از طريق كساني عرضه شدند كه حريم و حرمت ارزشهاي ديني را نگاهباني ميكردند، بيشتر با استعدادهاي نهفته در انديشه و جهان اسلام و نهادها و پديدههاي نويني چون دموكراسي پيوند خوردهاند. روشن است كه مسأله تنها به لحن و ساختارهاي زباني محدود نميشود. يكي از عوامل مهم ريشه گرفتن هويتهاي مقاومت و افراطگري و خشونت در جهان اسلام رويكرد و عملكرد حاملان و عاملان تمدن مورد تأييد غرب نيز هست. در چشمِ بخش مهمي از جهان اسلام، غرب از زاويه و در حمايتهاي يكجانبه و جهتدار از قدرتهاي زورمدار و خودكامه و مستبّد منطقهاي و در چهرة جنگ تجاوزكارانه و خلاصه در صورت دفاع از حكومتهاي ديكتاتور و حمايت از اشغال سرزمينها و تحقير و سركوب ساكنان آنها پديدار شده است. نحوه پديدار شدن حاملان دموكراسي، مقوله دموكراسي را در سطوحي از جهان از صورت يك ارزش اخلاقي والا و انساني خارج كرده است، بايد به اين مسأله واقعي از زاويهاي ديگر نگريست. يكي از موضوعات بسيار مهمي كه ميتوان در گفتوگوي ميان اسلام و غرب، بهويژه در گفتوگوي ميان اديان بزرگ پيشنهاد كرد، بحث در باب "اخلاق جهاني" است. اين بحث طبعاً منحصر به مباحث شناخته شده در حوزة فلسفه اخلاق نخواهد بود، بلكه لازم است بحث كنيم كه چگونه ميتوان راهي به سوي مباني روشن، قابل اجرا و الزامآور احكام اخلاقي پيدا كرد؟ راهي كه در ساية احكام آن، قدرتهاي كوچك و بزرگ جهان موظف و مكلف به رعايت حقوق اساسي انساني و كرامت و احترام نسبت به آحاد بشر بشوند. در اين صورت ما به جاي پرداختن به مباحثي كه اگر حتي از معايب نظري و فلسفي بري باشد، چندان اثري در وضع اسفبار زندگي بخش بزرگي از مردمان جهان ندارد، به مباحثي پرداختهايم كه ما را قادر خواهد ساخت قدمهايي ولو كوچك اما استوار و پر اميد در راه بهبود اوضاع سياسي و اقتصادي و اجتماعي مردم مظلوم در سراسر جهان و همچنين بسط امنيت در همة كشورها برداريم. دموكراسي حتي در كشورهاي غربي نيازمند دفاع اخلاقي است. تئوريپردازان و فيلسوفان غربي روايتهاي گوناگوني براي دفاع اخلاقي از دموكراسي ارائه كردهاند. اين مهم در كشورهاي اسلامي نيز به طريق اولي موضوعيت يافته است. اجازه دهيد من از تجربة خويش در ايران و در جهان اسلام در اين باره سخن بگويم و بگويم كه دموكراسي براي برخورداري از وجاهت اخلاقي در كشورهاي اسلامي نيازمند دو زمينه است: اول اينكه ما نيازمند آنيم كه نظم دموكراتيك را از نحوة ظهور و بروز آن در رفتار برخي كشورهاي غربي در عرصة بينالمللي متمايز كنيم. همانطور كه كشورهاي غربي نيز نياز دارند كه اسلام را از نحوه بروز و ظهور آن در بخش مهمي از جهان اسلام متمايز كنند. در غرب باور كنند كه اسلام قطع نظر از مباني قدسياش، يكي از مواريث تمدني بزرگ بشري است كه بر خرد و تجربة جمعي در پاسداشت حقوق مردم استوار بوده است. در جهان اسلام نيز بپذيرند كه تمدنِ غربي دستاورد اخير عقلاني و تجربي بشر است كه فراتر از قدرتهاي مسلّط غربي رهاوردهاي فراوان دارد. فضاي اتهام و افترا، چشمانداز گفتوگو را تيره و كور ميكند. از اين فضا با هر وسيلهاي بايد دور شد. دوم اينكه وجاهت اخلاقي بخشيدن به هر منظومه معرفتي، تنها با تكيه بر مواريث فرهنگي و تاريخي ممكن است. بر اين مبناست كه دموكراسي براي ريشه گرفتن در جهان اسلام، نيازمند بهرهگيري از وجاهت ناشي از ارزشهاي اسلامي است. همانطور كه در جهان غرب نيز دورانِ تجدّد با وجاهت اخلاقي ناشي از آموزههاي مسيحي رشد و نمو يافت. نكته آخر اينكه نه تنها در جهان اسلام بلكه در همه جاي جهان بايد براي انزواي خشونت و خشكانيدن زمينههاي خودكامگي و فزونخواهي و نقد مطلقبيني و خودمداري چارهاي نو يافت. پيشبرد گفتوگو در همه جا و در همه سطح و بر سر مسائل حاد و عام بشري ميتواند به اين چارة نو بينجامد. بكوشيم كه گفتوگو را در جهان واقعي و در باب مسائل واقعي مطلوبتر و ممكنتر از آنچه هست كنيم.
١٢:٠٥ ١٢/٠٨/١٣٨٥