٠٥:١٤ ١٠/٠٩/١٤٠٣
فرهنگي
"چند روايت معتبر درباره مصطفي مستور" در دانشگاه شهيد چمران اهواز

برنامه درنگي بر جهان داستاني مصطفي مستور شامل "از عشق روي پياده‌رو" تا من گنجشك نيستم" با نام چند روايت معتبر درباره مصطفي مستور دوم آذر 88 به همت سازمان دانشجويان جهاد دانشگاهي ـ شعبه خوزستان ـ در تالار فردوسي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه شهيد چمران اهواز برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی جهاد دانشگاهی خوزستان در اين برنامه منوچهر جوكار، دكتراي زبان و ادبيات فارسي، پس از اشاره‌اي گذرا به كارنامه ادبي مستور بيان كرد: اولين چيزي كه در كارهاي مستور ديده مي‌شود معناگرايي و نوع فضاي متافيزيكي و گرايش به ماوارءالطبيعه است. از دل همين فضا نوع اخلاق‌گرايي در روحيه عام ايراني شناخته مي‌شود و درست به همين علت آدم‌هاي داستان‌هاي مستور عموما پشتوانه‌هاي ايدئولوژي دارند و در برهه‌اي از زندگي حتي اگر تحت هرزگي باشند، گرايش آن‌ها چه بسا ناخواسته رو مي‌شود.

وي افزود: آدم‌هايي كه در عين اين كه اهل چت كردن و شركت در پارتي‌هاي شبانه و حرف‌هاي فيلسوفانه هستند اما عموما در چارچوب حركت مي‌كنند و كم‌تر اهل خطر كردن و شكستن خطوط هستند. آ‌ن‌ها در عين حال معمولي‌اند و از دنياي ديگري نيامده‌اند و ملموس‌اند. از جنس همين مردم هستند؛ كارگر، ‌دانش‌آموز، معلم، استاد، پزشك و مهندس و...

جوكار اظهار كرد: آدم‌هاي داستان‌هاي مستور عموما پرسش‌گرند و اهل چند و چون و چرا. پرسش‌هاي آن‌ها اساسي است و هستي‌شناسانه است. آن‌ها از وجود خدا، زندگي، عشق، جبر، ‌عدالت و مهم‌ترين پرسش‌هاي هستي شناسانه ديگر پرسش مي‌كنند. آدم‌هاي مستور عمدتا فيلسوف‌مآب‌اند و جهان را از دريچه متافيزيك مي‌بينند و مي‌خواهند مشكلات‌شان را با اين نگاه حل مي‌كنند.

مدير گروه زبان و ادبيات فارسي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه شهيد چمران اهواز ادامه داد: در داستان‌هاي مستور آدم‌ها را در فضايي شاعرانه و برداشت متفاوت ميان جهان واقعيت و عالم ماورا در رفت و آمد مي‌بينيم. انگار دستي نامرئي آن‌ها را در اين مسير مواظبت مي‌كند. بنده به عنوان يك مؤلف هنوز نمي‌دانم اين دست نامرئي تا چه قدر برآمده از منطق داستان و كنش‌هاي داستاني است و تا چه ميزان دخالت نويسنده به عنوان داناي كل است.

او همچنين در مورد گريز از خطه‌گرايي در داستان‌هاي مستور خاطرنشان كرد: مشخصه ديگر داستان‌هاي مستور گريز از خطه‌گرايي و منطقه‌اي شدن است؛ درست بر خلاف همشهري‌اش زنده ياد احمد محمود. اين خود نكته جالبي است كه آن ويژگي براي محمود و داستان‌هاي او پيامدهاي مثبت داشت و زبان او و عناصر هنري داستان‌ها‌هايش را پربار مي‌كرد و اكنون نبود آن ظرفيت مي‌تواند براي مستور چنين پيامدي داشته باشد. به عبارت ديگر، پرهيز از زبان و نگاه منطقه‌اي در نگاه مستور به منزله حسن كار او است همان طور كه توجه محمود به اين‌ها حسن كار او تلقي مي‌شد. به نظر من روند يكسان‌سازي، چه در حوزه زبان و لهجه و چه در عناصر وجودي داستان، اين امكان را به مستور مي‌دهد كه از بومي‌گرايي نبودن به نفع داستان‌هايش بهره ببرد.

جوكار در همين باره افزود: از سويي ديگر، جهان داستاني مستور نمي‌تواند خطه‌گرا باشد. هر چند مي‌توان جغرافيا و فضاي واقعي برخي داستان‌هايش را تشخيص داد اما عموما او نمي‌خواهد عنصر مكان را در داستان به عنوان يك مشخصه ثابت و از پيش تعيين شده نشان دهد. او سعي مي‌كند جوري بنويسد كه بگويد اين داستان در هر كجا مي‌تواند اتفاق بيافتد يا اتفاق افتاده باشد. مثلا در رمان "من گنجشك نيستم" فضاي داستان حتي فراتر از حد و مرز ايران امروز است و به ايران ديروز هم نمي‌ماند چون مواردي از قبيل اينترنت و اسباب ديگر در داستان است كه فضاي آن را ماوراي زمان و مكان كرده است؛ فضايي‌ خيالي و فانتزي كه با حذف جزئي از كار انگار يك دستي و كليت كار مختل مي‌شود در حالي كه در فضاي واقعي چنين اتفاقي نمي‌افتد.

اين عضو هيات علمي دانشگاه شهيد چمران اهواز در بخش ديگري از سخنان خود كوتاه‌نويسي و ايجاز را سومين مشخصه كارهاي مستور دانست و گفت: در بين داستان‌نويسان بزرگ گذشته صادق هدايت نيز ميل به ايجاز داشت. البته در قياس با هم عصرانش همچون بزرگ علوي و صادق چوبك. از بين نسل‌هاي ديگر هوشنگ گلشيري هم تقريبا چنين گرايشي را دارد. به نظرم بي‌شك نويسندگان نمي‌خواهند يا نمي‌توانند چنين باشند در حالي كه كوتاه‌نويسي به مراتب دشوارتر از پرگويي است و اين ويژگي مستور به نظرم نشانگر اين هم هست كه او انديشه منظم و ورزيده‌اي دارد كه شايد مطالعات او نيز بي‌تاثير نبوده است.

وي يادآوري كرد: رمان‌هاي مستور هيچ كدام به 90 صفحه نمي‌رسند و اين كوتاه‌نويسي براي او و خواننده كم‌طاقت و مطالعه‌گريز عصر اينترنت و موبايل بسيار مؤثر است. البته كوتاه‌نويسي مستور تنها در نوشتن نيست و به نظرم در انديشه نيز اهل ايجاز است و اي كاش در پرورش اشخاص از اين مساله كوتاه‌گويي و كوتاه‌نويسي مي‌گذشت و برخي از شخصيت‌ها را بيشتر تحليل مي‌كرد و به چالش مي‌كشيد و در جمع شركت مي‌داد.

جوكار وجود انديشه را از ديگر ويژگي‌هاي داستان‌هاي مستور دانست و در اين باب توضيح داد: چهارمين ويژگي وجود انديشه و چرخش انديشه بر همه آن چيزي‌هايي است كه ساختار داستاني‌اش مي‌طلبد. از اين منظر بايد گفت مستور انديشه‌گر است، اگر نگوييم انديشه‌مند. اشخاص داستاني او همه اهل مطالعه‌اند؛ چه شاگرد نانوا باشند و چه در پمپ بنزين كار كنند و چه استاد دانشگاه، معلم و دانش‌آموز. انبوهي از نام‌ها، فيلسوفان و شاعران و نويسندگان در داستان‌هاي مستور ديده مي‌شوند. اين همه نشان‌گر غلبه انديشه بر هر چيز ديگر است.

او كه معتقد است مستور دو صفت مهم در كارهاي داستاني خود دارد در اين زمينه گفت: يكي نگاه شاعرانه و ديگري تلقي و برداشت فيلسوفانه. حاصل اين دو رابطه انسان و جهان و گرايش به متافيزيك است. مستور از شعر خود و ديگران در داستان‌هايش بسيار استفاده كرده كه در نوع خود تازگي دارد. اين هم ناشي از دنياي شاعرانه او است. به نظرم مستور بايد شعر هم گفته باشد و حتما هم شعر مي‌گويد و اگر نمي‌نوشت شايد شاعر مي‌شد؛ همچنان كه هست.

مدرس زبان و ادبيات فارسي دانشگاه شهيد چمران اهواز در ادامه به مساله عشق در آثار مستور نيز گريزي زد و بيان كرد:عشق موضوعي است كه كهنه نمي‌شود و تمام نيز نمي‌شود و هيچ عنصري به تازگي عشق نيست. گمان نمي‌كنم در داستان‌هاي مستور هيچ موضوع ديگري به عشق شباهت داشته باشد. در داستان‌هاي او عشق آن قدر مهم است كه در هيچ يك از داستان‌هاي كوتاه و بلندش غايب نباشد. در عشق‌هاي مستور دوست داشتن به عشق مي‌چربد و گويي مستور نيز به حرف شريعتي باور دارد كه مي‌گفت دوست داشتن از عشق كامل‌تر است. مستور نيز دوست داشتن را بالاتر از عاشقي مي‌داند اما آيا ازدواج پايان عشق است؟ او عشقي را مي‌خواهد كه تمام نشود و گويي ازدواج پايان عاشقي است.

جوكار سپس از داستان‌هاي مستور گفت كه بيان‌گر لحظات ناب عشق‌ورزي است و ادامه داد: در يكي از داستان‌ها معلم به شاگردش كيميا عشق مي‌ورزد و تنها دليلش براي حضور در كلاس ديدن كيميا است اما جالب اين است كه معلم از نگاه كردن به كيميا مي‌گريزد. آيا عشق راستين ملاحظات اخلاقي را موجب مي‌شود يا همان دست نامرئي را كه پيش‌تر گفتم اشخاص را مواظبت مي‌كند؟ عشق‌هاي داستان مستور آن طور كه خودش مي‌گويد دو رويه دارد؛ تاريك و روشن. او سعي مي‌كند رويه روشن را بنويسد. به نظر او رويه تاريكش را خواننده بايد بنويسد و يا شايد به اين معتقد است كه رويه تاريكش نيازي به نوشتن ندارد. براي همين است كه زشتي‌ها و پلشتي‌ها در عشق‌هاي مستور روايت نمي‌شوند. عشق‌هاي مستور در چارچوب حركت مي‌كنند و از جاده منحرف نمي‌شوند و اگر بخواهند منحرف بشوند، متوقف مي‌شود و من به اين مساله احترام مي‌گذارم اما چرا برخي از عشق‌ها نا به هنگام تمام مي‌شوند؟ آيا او پيرو همين نظريه است كه عشق تا زماني عشق است كه به وصال نينجامد و گرنه تمام مي‌شود؟

او در مورد پرسش‌هاي پيش آمده در آثار مستور نيز گفت: پرسش‌هاي اين آثار تازه نيستند اما كهنه هم نمي‌شوند و هنر مستور اين است كه آن‌ها را طرح مي‌كند و طرح آن يعني به چالش گرفتن بسيار چيزهاي پذيرفته شده است. در داستان "‌استخوان‌ خوك و دست‌هاي جذامي" نويسنده حوادث مربوط به هر خانواده را در برج 17 طبقه‌اي جدا از يكديگر اما به طور همزمان روايت مي‌كند. اين برج نمادي از جامعه بسته است كه گرفتار محدوده‌اي ناخواسته مي‌شوند و ساكنانش گرفتار سرگرداني همراه با احساس آزادي دروغين هستند. عشق در اين كتاب و پاكي و پلشتي توام ديده مي‌شوند.

وي در ادامه به رمان "من گنجشك نيستم" مستور اشاره و اظهار كرد: اين رمان داستاني پر از مضامين عاشقانه است. هر چند مساله اصلي‌اش عشق نيست اما داستان با اشاره عاشقانه شروع مي‌شود. ابراهيم شخصيت اصلي داستان است كه افسانه، همسرش، را در زمان زايمان از دست مي‌دهد. مستور از زبان ابراهيم منكر ازلي بودن عشق مي‌شود. انگار همه مردان و زنان عاشقان و معشوقان بالقوه هستند اما رسيدن آن‌ها به يك ديگر اتفاقي است. به هر حال، ابراهيم پس از مرگ افسانه از شدت افسردگي مرگ‌انديش مي‌شود. ابراهيم در تمام داستان كتاب زايمان بدون درد را همراه خود دارد و ياد افسانه را در دل خود دارد.

او اضافه كرد: در اين داستان عاشقان عجيبي وجود دارند اما معشوقي در كار نيست. شخصيت‌هاي زن غايب‌اند. عشق‌هاي اين مردان يك طرفه است. آيا عشق، عشقي ناقص است؟ ‌اما مشكل ابراهيم تنها عشق نيست. او با مرگ مشكل دارد. به نظرم حرف اصلي نويسنده نيز همين است. ابراهيم در داستان مي‌خواهد فرياد بزند كه من گنجشك نيستم كه در مقابل مرگ، كه همچون لولوي سرخرمن است، بترسم.

به گزارش روابط عمومی جهاد دانشگاهی خوزستان در ادامه مصطفي مستور نيز در سخناني و در پاسخ به پرسش‌هاي حضار يادآوري كرد: تكاپوي بشر در طول تاريخ يا براي ترميم و بهتر كردن جهان بود و يا براي درك آن. فيلسوفان تلاش كرده‌اند دنيا را بفهمند و نويسندگان، يا در كل هنر، نيز براي درك آن چه كه هست، آمده است با اين هدف كه جهان را تغيير دهد. البته فلسفه در فهم جهان از ادبيات موفق‌تر بوده است اما اگر در ادبيات فهمي هم حاصل شده، از دريچه ديد يك نفر بوده است.

اين داستان‌نويس اظهار كرد: ما به عنوان هنرمند از دريچه تنگ و كوچك خودمان جهان را مي‌بينم و بعد سعي مي‌كنيم آن را بيان كنيم؛ هر چند من ترديد دارم يك انسان بتواند در درك جهان موفق و تاثيرگذار باشد. به همين دليل، من نسبت به ادبيات بسيار بدبين هستم و از هنر انتظار زيادي نخواهم داشت كه زندگي ما را تغيير دهد خصوصا اين كه ما محدود به پارامترهايي اساسي هستيم مانند جغرافياي زندگي و يا تاريخ تولد. با اين همه، انسان امكاناتي در دست دارد كه اجازه نمي‌دهد اين پارامترهاي بزرگ آن را به اين سو و آن سو بكشند.

مستور در خصوص نااميدي و ريشه آن در داستان‌هايش توضيح داد: انسان صرف نظر از محيطي كه در آن زندگي مي‌كند با موقعيت‌هاي دشواري در زندگي روبه‌رو مي‌شود كه نمي‌تواند از روي آن‌ها جهش كند. بنابراين، انسان به دليل انسان بودن با دشواري‌هاي زيادي روبه‌رو مي‌شود. پس اگر نااميدي هست، برآمده از سرشت انسان‌ها است اما بايد دانست كه غم‌هاي انسان مشترك است چون همه انسان هستند و با اين مسايل دست به گريبان‌اند. به همين دليل، ما با آن‌ها احساس نزديكي مي‌كنيم و چون انسان موضوع ادبيات است آن را درك مي‌كنيم.

وي همچنين با اشاره به وجود ارتباط ميان آگاهي و غم افزود: يكي از موضوعات پارادوكسيكال دانش است؛ يعني هر چه بيش‌تر بدانيم غم‌ها بيش‌تر مي‌شود. بنابراين، دانايي هميشه در تقابل با رنج نيست بلكه هم‌سو با رنج است و با تعقل نمي‌توان اين قبيل پرسش‌ها را حل كرد. برخي از اين پرسش‌ها تكثير مي‌شوند و انسان گاهي به آن‌ها مي‌انديشد، گاهي رهايش مي‌كند و گاهي برخي را حل مي‌كند يا تصور مي‌كند كه حل كرده است اما عاقلانه‌تر اين است كه از كنار آن‌ها رد شويم چرا كه فكر كردن به آن‌ها شايد تنها به فلسفه كمك كند اما براي انسان مساله‌اي را حل نمي‌كند.

اين داستان‌نويس همچنين در مورد نوع نگاه‌اش به زن اظهار كرد: من تصور مي‌كنم زن‌ها در طول تاريخ هويت‌شان بسط پيدا نكرده‌ است چون هميشه مردان عهده‌دار قدرت بوده‌اند و در مقابل زن‌ها حدود 80 سال پيش حق راي پيدا كرده‌اند و امروزه هنوز زن‌ها همسان مردها در جامعه ديده نمي‌شوند و گويي آن‌ها آن چه را كه جامعه به عنوان هنجار به آن‌ها ديكته كرده است پذيرفته‌اند. از سوي ديگر، زن‌ها باور ندارند كه همسان مردها حركت كنند. پس به دنبال حقوقي كه از آن‌ها دريغ شده است، نمي‌روند.

مستور اضافه كرد: سومين دليل دور شدن زن‌ها از اجتماع عامل فيزيولوژي زن‌ها است و زماني كه زن از جامعه دور باشد دستي در اجتماع، جنگ و بازي‌هاي سياسي ندارد و دست او و كارنامه‌اش پاك است و اگر من در داستان‌هايم از دست زن استفاده كرده‌ام، نگاه‌م همين بوده است.

اين داستان‌نويس از عشق هم سخن گفت و گفت: عشق انسان به انسان مانند شنا كردن در كنار دريا است كه در ابتدا فرح بخش است اما زندگي خيلي وسيع‌تر است و انسان بايد دل به اين زندگي بزند. اگر در كنار بماند، فاجعه‌اي بعد از وصل رخ مي‌دهد. ما نمي‌توانيم تا ابد به شدت عاشق هم باشيم. اساسا قوام زندگي مانند بخش اول نيست و ما بايد ياد بگيريم كه هم ديگر را دوست بداريم. حرف من نيز همين است كه اگر آن عشق شديد را از دست داديم، نگران نشويم.

وي با اشاره به كاركرد ادبيات بيان كرد: ادبيات كاري از دستش برنمي‌آيد. ما در دوراني زندگي مي‌كنيم كه سرشار از عناصر تاثيرگذار است كه از جهت‌هاي مختلف نيرو وارد مي‌كنند. حال اگر فردي كتابي را بخواند شايد، چند دقيقه او را تحت تاثير قرار بدهد كه البته اگر اين چند دقيقه‌ها جمع شود باز هم خوب است. ادبيات، سينما و به طور كلي هنر اگر آن تاثير عملي را نگذارند، شايد بتوانند به علم ما بيفزايد كه باز تاثيرگذار نخواهد بود.

مستور به خودكشي در آثارش هم پرداخت و گفت: خودكشي يعني مواجه انسان با مسايلي كه نمي‌تواند حلش كند. انسان در مواجه ما اين گونه مسائي دو راه دارد؛ يا صورت مساله را پاك كند و يا خودش را. به نظر من ما انسان‌ها اين مسايل را در طول زندگي پاك مي‌كنيم و اگر مساله را به خود بازگردانيم بايد خود را كنار بزنيم؛ هر چند خودكشي كار ترسوها است.

او پس از آن خاطرنشان كرد: اگر معنادار بودن جهان به منزله هدفمند بودن زندگي باشد، انسان براي حل اين مساله اهدافي را براي خود مشخص مي‌كند كه شايد شبهه معنا و هدف‌هايي كوچك و موضعي باشند. در حالي كه هميشه فكر مي‌كنيم خوشبخت هستيم، نمي‌دانيم اسير شبهه معنا شده‌ايم. زماني كه اين هدف كوتاه فعليت پيدا مي‌كند آن سؤال بزرگ‌تر باز به سراغ ما مي‌آيد. در عين حال تنها راه براي تحمل زندگي دشوار اين است كه اهداف كوچك را براي خود طرح كنيم.

وي در مورد شخصيت‌هاي داستان‌هايش تاكيد كرد: گاهي شخصيت‌ها در داستان‌هاي من در رفت و آمد هستند. حرف‌هاي اين شخصيت‌ها در يك داستان تمام نمي‌شوند و در داستان‌هاي بعدي مي‌آيند تا حرف‌ها وجه وجودي خود را بيان كنند اما شخصيت‌هاي ديگر حرف‌هاي خود را در همان داستان مي‌زنند و تمام مي‌شوند.

او با اشاره به وجود اشيا در داستان‌هايش اظهار كرد: جزييات مايه تفاوت آدم‌ها از يك ديگر مي‌شوند و اين جزييات در زمان‌ شناخت شخصيت‌ها اهميت پيدا مي‌كنند. من اشيا را در داستان‌هايم آورده‌ام تا آن‌ها هويت انساني پيدا كنند. استفاده از اشيا در داستان براي تاكيد بر آن‌ها و تبديل‌شان به استعاره است و براي اين منظور بايد از زاويه ديدهاي متفاوت به آن نگاه كنيم.

مستور از چرايي پرهيز كردنش از فضاي بومي در داستان‌هايش گفت و توضيح داد: آن چه من مي‌خواهم اين است كه چند انسان در موقعيت بحراني و ناپايدار قرار بگيرند. انسان‌ها فصل مشترك زيادي با هم دارند اما بومي نمي‌نويسم براي اين كه به مسايل عام اجتماعي و اقتصادي كاري ندارم و علاقه‌اي نيز ندارم. آن چه كه انسان‌ها را از بين مي‌برد اين مسايل نيست بلكه روابط غير‌قابل درك‌شان است.

وي به فضاي متافيزيك در داستان‌هايش نيز اشاره و اظهار كرد: ما متافيزيك را بايد در يك فيزيك محض روايت كنيم و به جاي اين كه فيلسوف در انزوا باشد من او را در يك برج 17 طبقه‌اي آوردم و در حالي كه زندگي مدرن را مي‌فهمد، تلاش مي‌كند تا راهي براي اين زندگي پيدا كند.

نويسنده "روي ماه خداوند را ببوس" در مورد شخصيت‌هاي اين داستانش نيز توضيح داد: آدم‌هاي اين داستان در طيف خاصي هستند كه از يك سو با عقل‌گرايي مطلق و از سوي ديگر با ايمان‌گرايي مطلق روبه‌روايم. برخي از شخصيت‌ها در ميان اين طيف قرار مي‌گيرند مانند يونس كه مانند آونگ گاهي به اين طرف و گاهي به آن سو در حركت است. البته شخصيت يونس كه از درون ويران است به لحاظ تكنيكي شخصيت‌ مناسب‌تري است.

وي با ذكر اين نكته كه نويسندگي ريشه در فرديت دارد، ادامه داد: نويسنده هر چه فردي‌تر باشد، صادق‌تر است و فضاي داستان‌ها صميمي‌تر هستند و اگر نويسنده بخواهد كپي‌برداري كند، اولين كسي كه مي‌فهمد مخاطب است. اگر حرف نويسنده كوچك است، دليلش كوچك بودن شخص نويسنده است و راه حلش بزرگ شدن وي است.

او متذكر شد: بخش مهمي از نويسندگي ذاتي است اما نبايد از ياد برد كه داستان‌نويس بايد كار و تلاش بسيار انجام دهد. مطالعه آكادميك در چند حوزه داشته باشد. هر چند اگر جوهره اصلي نباشد؛ از هيچ كلاس داستان‌نويسي داستان نويس بيرون نمي‌آيد.

نويسنده "من گنجشك نيستم" درباره رمان امروز گفت: رمان‌نويسي مسير خود را پيدا كرده است. سبك ميني‌ماليسم به كامل‌ترين شكل ممكن خود را با زندگي امروز يعني فشرده بودن هماهنگ كرده است و گاهي عنصر تصوير جاي كلام را مي‌گيرد. در عين حال رمان 700 صفحه‌اي اگر ايجاز را رعايت كند خواننده با اشتياق رمان را مي‌خواند.

مستور با اظهار اين نكته كه موافق انسان‌سازي ادبيات نيست، بيان كرد: اگر ادبيات مي‌توانست انسان‌ساز باشد، اين فجايع در سده گذشته اتفاق مي‌افتاد. شايد با پوشش اجتماعي تاثيرهاي مستقيمي در حوزه تربيتي رخ بدهد. 95 درصد مشكل ما به آموزش و پرورش برمي‌گردد. در ساختمان مدارس چيزي به نام تربيت رخ نمي‌دهد. در مقابل، زماني كه بچه‌ها به دانشگاه مي‌آيند انتظار داريم تمام اصول انساني را كه ياد نگرفته‌اند، رعايت كنند.

وي خاطرنشان كرد: من در آن چه مي‌خواهم بگويم به مخاطب فكر نمي‌كنم اما در آن كه چگونه بگويم حتما به مخاطب خود مي‌انديشم و تمام نيرويم را به كار مي‌برم كه اثر خوانده شود و تصورم اين است كه مخاطب نويسنده را اين گونه مي‌خواهد و نمي‌خواهد نويسنده او را فريب بدهد.

او گفت: اغلب آثار به چاپ رسيده دل‌نوشته‌ها هستند اما دل نوشته‌ها دردي از جامعه را دوا نمي‌كنند؛ هر چند باعث مي‌شوند كه با آن همدردي كنيم و شايد به آن بينديشم و اين همان چيزي است كه به آن فكر مي‌كرديم اما نويسنده زيباتر آن را بيان كرده است. من در نوشته‌هايم رگه‌ها را از جامعه مي‌گيرم و با باورهايم و دريافت‌هايم از زندگي تركيب مي‌كنم و مي‌نويسم.ح/الف

١٧:١٠ ٠٨/٠٩/١٣٨٨
عناوين اصلي
معرفي جهاد دانشگاهي
تشکيلات جهاد دانشگاهي
اخبار جهاد دانشگاهي
انتشارات
اعضاء
نام کاربر
رمز عبور
نظر خواهي
کدامیک از فعالیت های جهاددانشگاهی در پیشبرد توسعه همه جانبه کشور موثرتر می باشند؟
تمامي حقوق متعلق به جهاد دانشگاهي مي باشد