توسط محققان دانشگاه تربيت مدرس
تاثير داروي «دپرنيل» بر سلولهاي بنيادي مغز استخوان بررسي شد
نتايج يك تحقيق در دانشگاه تربيت مدرس نشان داد، داروي دپرنيل داراي اثرات القايي تمايزي بوده و قادر است با ايجاد شرايط خاص در محيط كشت، سلولهاي استرومايي مغز استخوان را به سمت سلولهاي شبه عصبي سوق دهد.
به گزارش سرويس پاياننامه خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، محمد تقي قربانيان، دانشآموخته مقطع دكتري رشته علوم تشريح دانشكده علوم پزشكي دانشگاه تربيت مدرس در تحقيقات رسالهاش به راهنمايي دكتر تقي محمد الطريحي به بررسي ژنهاي دخيل در سينايتورژنزيس حاصل از سلولهاي استرومايي مغز استخوان، توسط القا كننده دپرنيل در شرايط محيط كشت، تاثير داروي دپرنيل را بر سلولهاي استرومايي مغز استخوان مورد بررسي قرار داد.
از آنجا كه ظرفيت ترميم مغز بالغ پس از آسيبهاي مزمن يا حاد محدود است، اخيرا ايده استفاده از ظرفيت ترميمي سلولهاي استرومايي مغز استخوان به منظور جايگزين كردن سلولهاي عصبي از دست رفته و بهبود عملكرد دستگاه عصبي مطرح است.
سلولهاي استرومايي مغز استخوان ( BMSCS) منبع سلولي با ارزشي براي استفاده باليني در زمينه ترميم سيستم عصبي مركزي است.
اين سلولها جزو سلولهاي بنيادي بالغ هستند كه از مغز استخوان گرفته ميشوند و قادرند به ردههاي مزانشيمي و غير مزانشيمي تمايز يابند.
مغز استخوان شامل دو گروه سلول چه ظرفيتي است كه شامل سلولهاي خون ساز (هماتوپويتيك) و سلولهاي غير خون ساز ميباشند.
سلولهاي غير خون ساز چند ظرفيتي معمولا به عنوان سلولهاي استرومايي مزانشيمي معرفي ميشوند. اخيرا ظرفيت تكوين سلولهاي استرومايي مغز استخوان به ردههاي عصبي نظير سلولهاي عصبي و گليالي در IN VITRO گزارش شده است، علاوه بر اين در صورت پيوند به بافت عصبي قادرند در شرايط IN VIVO نيز به سلولهاي رده عصبي تمايز يابند.
داروي دپرنيل در ابتدا به عنوان داروي ضد افسردگي معرفي شد، ولي بعدها مشخص شد كه در درمان نوردوژنراتيو پاركينسون اثر دارد و موجب مهار آنزيم مونوآميند اكسيداز و بنابراين افزايش نوروترانسميتر دوپامين ميشود، از طرفي شواهدي وجود دارد كه نشان ميدهد براي بيماري آلزايمر سومند است.
دپرنيل بيان بعضي از MRNA ها يا پروتئينها در سلولهاي عصبي و گليالي تغيير ميدهد و بيان ژن و سنتز پروتئين، با كاهش در فراگمنته شدن DNA كه مشخصه آپوپتوز ميباشد همراه است.
در ضمن داروي دپرنيل داراي اثرات القايي تمايزي بوده و قادر است با ايجاد شرايط خاص در محيط كشت ، BMSCS را به سمت سلول هاي شبه عصبي و شبه گليالي سوق دهد.
بررسيهاي اين پژوهش به روش ايمنوسيتوشيمي نشان داد كه سلولهاي القا شده به سلولهاي شبه عصبي و شبه گليالي متمايز شدند.
سلولهاي تمايز يافته برخي از نشانگرهاي اختصاصي عصبي از قبيل OLIGO,NF68,NF200,MAP2,GFAP و نيز ژنهاي مربوط به سيناپتوژنز نظير سيناپسين و سيناپتوفيزين را بيان كردند.
در اين روش القايي به نسبت بالايي از BMSCS به سلولهاي عصبي 76/82 درصد و نيز به سلولهاي شبه آستروسيتي 91/23 درصد متمايز شدند.
همچنين در بررسي مولكولي نشان داد كه دپرنيل قادر به القاي بيان ژن فاكتورهاي نوروتروفيك NGF و BDNF و نيز ژنهاي اختصاصي سيناپتوزنز نظير نوروليگين و PSD-95 در BMSCS است.
بررسي ايمنوسيتوشيمي و HPLC نشان داد كه دپرنيل ظرفيت تمايز BMSCS به سلولهاي دوپاميزژيك و توليد و ترشح دوپامين را دارا است و در مجموع در اين پژوهش نشان داده شد كه دپرنيل نه تنها باعث القاي فنوتيپ عصبي و بيان ژنهاي سيناپتوزنز ميگردد . بلكه قادر است BMSCS را به سلولهاي دوپامينرژيك تمايز دهد.
اين تحقيق و ساير تحقيقات مشابه امكان كاربرد BMSCS را براي درمان پاركينسون و ساير ضايعات عصبي نشان ميدهد و اين سلولها را جايگزيني مناسب براي سلولهاي از دست رفته در بافت آسيب ديده معرفي ميكند.
علاوه بر اين نشان داده شد كه دپرنيل به عنوان يك داروي نوروپروتكتيو ميتواند در شرايط محيط آزمايشگاهي بر سلولهاي استرومايي مغز استخوان اثر القايي داشته و آنها را به سمت سلولهاي شبه عصبي و شبه گليالي تمايز دهد.
٠٩:٢٢ ٠٨/٠٨/١٣٨٧