در سوگ كوچكتر برادري بزرگ
دكترسعيد كاظمي شتابان آمد و شتابان گذشت. از سال 64 ـ سالي كه نقطه عطفياست در سير تحولات جهاددانشگاهي ـ من به عنوان مسئول تحقيقات جهاد با ايشان مواجه شدم و آشنا. البته نسلي با من تفاوت سني داشت!
بر سر تجهيزات و تقسيم بودجه هموارهشتابان در حركت بود و با دفتر مركزي "يكو دو "ميكرد. و من مواظب "كرد و كار"هايش بودم ! در آن سالها علاوه بر سهميه "بورس" تحصيلي از وزارت علوم، وزارت بهداشت هم پنج تا سهميه بورس براي دوره دكتري پزشكي در اختيار جهاد قرار داد و كاظمي يكي از پنج نفر بورسيه شد. اما او بهخارج نرفت! درسش را در دانشگاه تربيت مدرس شتابان خواند و دكترا گرفت!
او اغلب در برابر هر فضل و امتياز ديگران (خودي يا بيگانه) با تكيه بر توانائيهاي خويش و امكانات دردسترس، خود را بالا ميكشيد و به آنچه "ديگران" داشتند ياآهنگ بدست آوردن آن كرده بودند شتابان رقابت ميكرد و در اكثر موارد به آندست مييافت.
در سال 69 (68) كه باز جهاددانشگاهي از جهت ساختار مديريتي مواجه با تحول شد و مديريت متمركز جاي مديريت شورايي را گرفت و مديريت تحقيقات جهاد در دستان برادران ديگري از جهاد قرار گرفت، گاه و بيگاه، او از من گلايه داشت به خاطر مكثشبه كند در مديريت تحقيقات و در تصميمگيريها و توسعه تحقيقات و... كه حق داشت و او مثل بارز مفهوم شتاب بود!
در دور جديد از ديدارها وجلسه داشتنها ـ از سال 69 به بعد، فيالمثل در شورايعلمي جهاد ـ او همچنان شتابان بود. در گرفتن بودجه تجهيزات تحقيقاتي و بودجه پژوهشهاي جهاددانشگاهي علوم پزشكي ايران. اما اكنون "منابع"را از جهاد به خارج از آن تعميم داده بود.
دكتر كاظمي در ايجاد ارتباط و بهرهمندي از موقعيتها نبوغ ويژهاي داشت وازمديريت تراز بالايي برخوردار بود كه من دوست دارم بگويم ـ گو كه منطقي و عقلي وعلمي نيست ونمينمايد ـ ويژه منطقه مركزي ايران ـ تفرش، آشتيان، اراك، خمين،... ـاست.
بتدريج اين بسط و توسعه درپژوهش و نهادينه كردن پژوهش در حوزه جهاد علومپزشكي ايران، از سطح كشور فراتر رفت و او به فراچنگآوردن امكانات بينالملليدست زد.
بنیان گذاری جشنواره - به زبان خودش "آوارد"- بينالمللي باروريو ناباروريرويان در راستاي اين تراز نوين از گستره پژوهشهاي جهاد علوم پزشكي ايران بود.
در "افتتاحيه"يا "اختتاميه" و يا در هر دو تا دعوت ميشديم. البته از باب احترام بهبزرگترها و ريشسفيدان قوم ! والا بنده محلي در "اعراب" ابواب و مراتب پژوهشنداشتم و ندارم. او به رغم صراحت و ركگويي در انتقاد ازهمكاران، از موقعيتها برايدلجوييها غافل نبود. وجوه گونهگون در منش مديريتي وي كاملا ممتاز بود.
دربرپايي" اوارد"ها، من مراتب خستگي و فرسودگي دكتر كاظمي را حسميكردم و او عمود خيمهگاهجشنوارهها بود از تداركات تا تعارفات تا تشريفات تامراسمات تا ... و كار ـ الحق ـ طاقتفرسا بود!
آيا در برابر اينهمه تلاشهاي شتابان، ترميم و استراحتي هم در كار بود؟! و اينپرسشي است مسئوليتآور براي همهجهادگران هم در مورد دكتركاظمي و هم در موردساير مديران برجسته جهاددانشگاهي كه اكنون شتابان، شبو روز، در حركتند! ومراقبت نميشوند!
در اين چند سال اخير كه كمكهاي مالي خوبي از مسئولان كشور بهدست پژوهشكدهرويان رسيد و دكتركاظمي توانست "كلنگ" بناي جديد محل پژوهشكده رويان رابرقطعه زميني از "خرابآباد" اين "دير ناپايا" بكوبد، شتابانتر در جنبوجوش بود! روزكلنگزني همهرا دعوت كرده بود، جهاديها و بسياري از ديگران را! و او آرام نداشت! او از گونه آدمهايي بود كه هم شتاب درحركت داشت و هم شتاب در گفتار! و آنان كه بهزندگي هجوم ميآورند، از وقاحت آن، لاجرم طنز را لازمهتداوم اين هجوم ميدانند! سعيد براي بيرنگ ساختن چهره خشن سختيها، همواره زندگي را با رنگارنگ طنز "بستهبندي" ميكرد!
اكنون احداث آن بنا روبه اتمام است و شايد تمام شدهباشد!
در ماههاي اخيرمشغله علمي دكتركاظمي "همتا"سازي بود. به من ميگفت، انشاءا..، در آخر بهمن ـ دهه فجرـ "خبرخوشي" را اعلام ميكنيم! و مشغله مديريتيوي هم، افزايش حقوق پژوهشگران پژوهشكده رويان بود تاسطح افزايش حقوقاعضاي هيأت علمي دانشگاهها! و من اطمينان دارم كه وي در اين افزايش حقوق هرگزبهخود نميانديشيد. دكتركاظمي همه عشقش اين بود كه بعداز نماز جماعت در "بيت"، حضرت آقايخامنهاي، از ميان همه حاضران به سوي او ميآمد و از او و پژوهشكده رويان "خبر احوال" ميگرفت! همين براي دكتركاظمي جاي خالي بسياري از نداشتنها، از جمله حقوق كم و... را پر ميكرد!
دوست داشتجريان"ريز" ديدارها و اشارات و كنايات و تفقدات و تشويقاترهبري را از خود و آقاي دكتر... درموضوع "سلولهاي بنيادي" برايم تعريف كند.تفاوت سني زياد من موجب اين گزارش بود. اما ميديدم كه اوچه لذتي از "عنايت" ميبرد!
گويي وي در "عالم" ديگر و از تبار كساني است كه زبان حال ديگريدارند!
چنين قفس نه سراي چون من خوش الحانيست
روم بگلشن رضوان كه مرغ آن چمنم
چگونه طوف كنمدر فضاي عالم قدس
كه در سراچه تركيب، تختهبند تنم
بيا و هستي حافظ زپيش او بردار
كه با وجود تو كسنشنود زمن كه منم
براي حسن ختام اين غمنامه ميگويم:
او كه با قرآن انس و الفتي تام داشت و اغلب در افتتاحجلسات به ترتيل قرآنميخواند، آشنا با معاني بهشت و دوزخ بود و آشنا با نهجالبلاغه:
شغل من الجنهوالنار امامه .
ساع سريع نجا و طالب بطي رجا و مقصر فيالنار هوي. اليمين والشمال مضله.والطريقالوسطيهيالجاده عليها باقيالكتاب و آثارالنبوه. و منها منفذ السنه واليهامصيرالعاقبه ... (فراز آخر خطبه 16)
كسيكه بهشت و دوزخ را (به عنوان نتيجه دنيا) پيش روي خود دارد، چكار ميكند؟!
يا شتابان تلاش ميكندكه نتيجه آن نجات و رستگاري است؛ يا بكندي در جستجوي (رستگاري) برميآيد كه حاصل آن "اميدواري است"؛ و يا تقصير ميكند كه نتيجه آنسقوط در دوزخ است و..."
دكتركاظمي در سراسر عمركوتاهش شتابان در راه علم كه از جمله خيرات اين عالماست، "ساعي" بود. انشاءا.. به "نجا" دستمييابد. بمنه و كرمه !
فرامرز حق شناس
١٢:٤٩ ٢٠/١٠/١٣٨٤