به نام خداوند جان و خرد
به بهانه سال نوآوري و شكوفايي
موضوع نامگذاري سالها در دهه اخير، موضوعي شده است قابل تأمل؛ هم براي خوديها و هم براي بيگانگان!
در هفته پاياني فروردين امسال، حتي رسانه بي بي سي، با آن سابقه سراسر تزوير و سالوسي و شيطنت متكي بر ذخاير بيپايان فتنهگري و مكاري و حيلهگري و تلبيس و مفسدهانگيزي چندين نسل از سياستمداران و بازيگران عرصه حكومت و سياست و فرهنگ و تاريخ و ادب و هنر انگليس كه عليالقاعده برخاسته از روح جمعي خبيث و شيطاني حيات اجتماعي آن سامان است، اين موضوع را مورد بررسي رسانهاي خود قرار داد و باصطلاح ارباب رسانه، خواست آن را به چالش بكشاند!
از كارشناسان «خبره» داخلي و از صاحبنظران و استادان مشغول در كالجها و دانشگاهها و مراكز پژوهشي انگليس و كشورهاي مستعمره و سيطره «ملكه» ـ كانادا، استراليا، ... ـ پرسيد كه آيا اين كار ثمري هم دارد!
برخي گفتند دارد برخي هم گفتند كه ندارد و سرانجام همانطور كه دأب اين رسانه خبيث است، از مردم داخل كشور ايران خواسته شد كه نظرشان را به راديو بي بي سي منعكس كنند تا از اين راديو به گوش مردم جهان رسانده شود!
بلافاصله بعد از اين گزارش، زن گوينده آن راديو با صدايي حزين، به سبك و سياق جهودهاي صهيونيست «مظلوم» كه گويي بر خرابههاي اورشليم نشسته و بر عزاي شارون و موشه دايان و بگين و مرحب و ... نوحه سرايي ميكند، از مردم ايران استغاثه كرد كه به بي بي سي نامه بنويسند و ايميل بفرستند و تلفن كنند...
و شما متعجب از اين اوضاع شگفت دنياي غرب كه از يك سو با آنهمه «ژست»هاي تهوعآور «متمدنانه» حقوق بشري خود، از ورود به حريم هيچ ملتي، مكتبي، قومي، فرهنگي، ... ابايي ندارند و فاقد كمترين و پايهايترين مراتب شرم و حياي انساني و بشري هستند و از سوي ديگر در كوي و برزنهاي اين دنياي فاسد متعفن اما بريانتين زده، قداره كشاني مثل بلر و بوش و ديك چيني و جان بولتن و رايس و جان ميجر و ... با احترامات فايقه حمل و نقل ميشوند و بدون ترس و هراس از «اعمال» استانداردهاي حقوق بشر مجامع غربي، دستان تا مرفق آغشته به خون خود را كه حاصل «دلاوري»هاي اين مشركان و كافران حربي در كشورهاي مظلوم اسلامي است، در استراحتگاههاي آكنده از تبهكاري و توحش خويش دوش ميگيرند؛ و باز از سديگر سو، پاپ اين جماعت را ميبيني كه برغم ادعاي ظاهري خود كه در سياست دخالت نميكند، درست با يك برنامهريزي حساب شده و بموقع، بعد از آنكه دنياي غرب در ابعاد مختلف با رسواييها و تبهكاريها و جنايات و تجاوزگريها و وحشيگريهاي در حد اشباع، بشريت را به بنبست رسانده است، قدم «رنجه كرده» پشت تريبون سازمان ملل متحد قرار گرفته افاضه ميكنند كه بس است: هان اي برادران غربي از اين بعد از طريق سازمان ملل به مردم آفريقا و آسيا تجاوز كنيد! غافل از آنكه به قول آن شاعر:
«... و برههاي عيسي، ديگر هي هي چوپان را در بهت دشتها نشنيدند...»
چرا كه چوپاني در كار نيست و تازه آن برهها اكنون به گرگهاي خونآشامي تبديل شدهاند كه حتي حريم محمد(ص) را هم نگه نميدارند؛ امري كه گرگهاي بيابان و جنگل بر خود فرض ميدارند!!
و خدا ميداند بعد از آن «ارشادات» جناب پاپ راجع به دلسوزي به حال مردمان كشورها ـ عليالقاعده كشورهاي اسلامي منظور نظر مباركند! ـ كه اگر حقوقشان توسط حكومتهايشان مراعات نشد سازمان ملل حق دارد دخالت كند يعني آمريكا و انگليس پليد بهمراه ساركوزي حق دارند لشكركشي كنند و آن كشور مسلمان را غارت كنند، اوضاع اسف بار اين «دهكده» جهاني چه خواهد شد!
و معلوم نيست كه تعيين سالي به نام سال نوآوري و شكوفايي، از نظر انگليس و رسانه بيبيسي پايمالسازي حقوق مردم ايران است يا حصر دامنههاي حقوق بشر غربي!
تازه اين همه «سو»ها كه در دنياي غرب برشمردم براي ما كه در اين سوي جهان، درست در مقابل دنياي غرب، ايستادهايم، يك «سو» تلقي ميشود! سوي ديگر موضوع سال نوآوري و شكوفايي، دريافت برخي از آحاد روشنفكران و نخبگان و دانشگاهيان و صنعتگران و دانشپژوهان و ساير اقشار اين ملت است كه بالاخره دهها سال در دم مسموم افسون غرب رنجور شدهاند! و هر موضوعي را به سائقه عادت و تربيت با مفاهيم موجود در ذهنيت خود تعبير ميكنند! و اي بسا نوآوري را به معناي محصولي جديد نسبت به محصولات قبلي ايران خودرو يا پارس خزر يا آبسال يا اروم ادا بينگارند! يا خيال كنند نوآوري يعني تغيير وضعيت موجود و اين كار صد البته بسيار، دشوار! چرا كه مردمان در برابر تغيير از خود مقاومت نشان ميدهند و حاضر نيستند به آنچه خو كردهاند پشت كنند و اين يعني مانع!
البته اين گونهها هم ميتوان به نوآوري انديشيد و احياناً به حساب پرداختن به شعار نوآوري و شكوفايي گذاشت! اما بايد به مقدمات و مؤخرات و قراين و شواهد اين شعار توجه كرد و اطراف آن را هوشمندانه نگريست تا به دست آورد كه نوآوري يعني بازگشت به خويشتن اسلامي، نوآوري يعني كنار گذاشتن راه و روشهاي تقليدي غربي، نوآوري يعني قرار گرفتن بر بستر اصلي و اصيل فرهنگ ايراني ـ اسلامي و انديشه را بر اين تنه تناور و شكوفنده پيوند زدن و آنگاه «جوش» خوردن و جوانه زدن و شكوفه شدن و به بار نشستن! نوآوري يعني بار همديگر را سبك كردن بدون منت نهادن، نوآوري يعني خانه يكديگر را آباد كردن نه بر طبقات خانه خود افزودن، نوآوري يعني خود را متهم ساختن به بهاي تبرئه دوستان و ياران و مسلمانان و ... نوآوري يعني اعتماد را در وسيعترين گستره عمل اجتماعي باور كردن، نوآوري يعني صبر را تا مرز از خود گذشتن شيوه كردن، نوآوري يعني ...
آيا اينها را در انقلاب اسلامي و هشت سال دفاع مقدس تجربه نكرديم؟ و اگر نبود آن نوآوريها و آن ابتكارها و خلاقيتها و سازندگيها و شكوفاييها، آيا ميتوانستيم دماغ «كفر» را با تمام هيمنه سهمگين خود به خاك بماليم و آمريكا و شوروي و انگليس و فرانسه را، يكجا، در خرمشهر به ذلت بكشانيم؟!
اگر نوآوري سالهاي دفاع مقدس نبود، برهوا فرا شدن و بر دريا پل زدن و قله را به دره دوختن و هفت دژادژ خندق و بتن و مين و توپ و تله و گرداب و تندآب سنگر را شكافتن و به دشمن دست يازديدن، ممكن بود!
آيا پس از بيست سال، مشكلاتِ اكنون جامعه ما بزرگتر از سالهاي دهه اول انقلاب است و يا ما را چيزي شده است؟!
ظريفي در تغيير حال دوستان، در روزنامهاي نوشته است:
«در دوران حيات طيبه امام راحل(ره) و پس از آن در زعامت خلف حاضر ايشان نيز ديده شده است كه گاه، برخي از مسئولان به جاي تلاش جدي و پيگيري عملي براي تحقق رهنمودهاي اين بزرگواران، دستورالعملهاي آنان را كه از ملكوت به ناسوت آمده بود با دو بال تمجيد زباني و تعريف شفاهي دوباره به ملكوت ميفرستادند! تا از يكسو در مقابل رهنمودهاي رهبر واكنش مثبتي نشان داده باشند و از سوي ديگر، كم كاري و يا خداي نخواسته تنبلي خود را پوشانده باشند. و حال آن كه به قول آقا «بايد آن كساني كه براي تحرك استعداد دارند، فرصتهاي برابر دريافت كنند، اگر كسي تنبلي كرد، تنبلياش به گردن خودش باشد»
و سرّ اين تغيير حال در افول اقتدار معنوي و روحي منبعث از اتكال به خداي تبارك و تعالي است. اگر اين اقتدار آفت ببيند، اقتدارهاي ديگر از نفت گرفته تا سياست تا صنعت تا ... ره به جايي نخواهد برد! و تأكيد رهبر، تبيين مسير درستي است پيش پاي رهروان و متصديان امور و كارگزاران و دولتيان آنجا كه پيام دادهاند:
«... علاج ملت ايران در كسب اقتدار است؛ اين اقتدار فقط به معناي اقتدار نظامي نيست؛ بايد اقتدار علمي، اقتدار اقتصادي، به دست آوردن قدرت اخلاقي و اجتماعي و بالاتر از همه اينها اقتدار معنوي و روحي ـ كه از اتكال به خداوند متعال براي يك ملت حاصل ميشود ـ هم كسب كنيم...»
و اساس و بنياد اقتدار معنوي و روحي برنهاده بر توكل به خداي متعال، سعي و تلاش و حركت و مجاهده است كه اين تكليف همواره در پيام هر سال تكرار شده است؛ هم در پيام امسال و هم در پيامهاي پار و پيرار!
باور داريم كه فقط با نگاه به «بديع السموات و الارض» است كه راههاي نو و نوآوريهاي واقعي اتفاق خواهد افتاد و الا بالا و پائين كردن احتمالات مشابه فقط و فقط تبديل وضعيت است؛ هر چند ممكن است عندالعجاله القاي تغيير و دگرگوني نمايد اما كامي را شيرين نخواهد كرد!
با بنياد حركت و كوشش و مجاهده مستمر و نگاه به ملكوت هزاران جلوه نو به نو، نوآوري و انسان نوآور ديگر در فضايي قرار نميگيرد كه خود را دچار اصطكاك نمايد يا عليالدوام خود را به تنه و سينه اين و آن «مانع» بمالد يا به ديگران نهيب بزند كه هان از سر راهم دور شويد كه ماشين نوآوري من در حال نزديك شدن است و ...
بل او از فراز اينهمه چنين و چنان، «ميانبر» زده طبقي شيرين از مائدههاي ثمرات نوآوري پيش چشمان مردمان ميگذارد و سرانجام خجل از اينكه چرا بيش از اين نتوانست!
حسن ختام اين مقال، نوآوريهايي از آن عزيز جهان اسلام در همه اعصار، در ميادين حكمت و معرفت و سياست و حكومت و ادب و ... :
أَوَّلُ الدَّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْديقُ بهِ، وَ كَمَالُ التَّصْدِيِقِ بهِ تَوْحِيدُهُ، وَ كَمَالُ تَوْحِيِدِهِ الْإخْلاصُ لَهُ، وَ كَمَالُ الْإخْلاصِ لَهُ نَفْيُ الصَّفَاتِ عَنْهَ، لِشَهَادَةِ كُلَّ صِفَةٍ أَنَّها غَيْرُ اَلمْوصُوفِ، وَ شَهَادَةِ كُلَّ مَوْصُوف أَنَّهُ غَيْرُ الصَّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ، وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّ أَهُ، وَ مَنْ جَزَّ أَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ...
(نهجالبلاغه، خطبه اول)
كِتَابَ رَبَّكُمْ فِيكُمْ : مُبَيَّناً حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ، وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ، وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ، وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ، وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ، وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ، وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشَابهَهُ...
(نهجالبلاغه، خطبه اول)
مَا وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ، وَلَا حَقِيقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ، وَ لَا إِيَّاهُ عَنَي مَنْ شَبَّهَهُ، وَ لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ أِلَيْهِ وَ تَوَهَّمَهُ. كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ، وَ كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ. فَاعِلٌ لَا بِاضْطِرَابِ آلَة، مُقَدَّرٌ لَا بِجَوْلِ فِكْرَةٍ، غَنِيُّ لَا بِاسْتِفَادَةٍ. لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ، وَ لَاتَرقِدُهُ الْأَدَوَاتُ؛ وَلَاتَرْفِدُهُ الْأَدَوَاتُ، سَبَقَ الْأَوْقَاتَ كَوْنُهُ، وَالْعَدَمَ وَ جُودُةُُ، وَ الِابْتِدَاء أَزَلُهُ. بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لَا مَشْعَرَ لَهُ، وَ بِمُضَادَّتِه بَيْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ، وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْاَّشْيَاء عُرِفَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ.
(نهجالبلاغه، خطبه 189)
اَلّلهُمَّ يا مَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ، وَ سَرَّحّ قِطَعَ الّلَيْلِ المُظْلِمِ بِغَياهِبِ تَلَجْلُجِهِ، وَ اَتْقَنَ صُنْعَ الْفَلَكِ الَّدوّارِ في مَقاديرِ تَبَرُّجِهِ، وَ شَعْشَعَ ضِياءَ الشَّمْسِ بِنُورِ تَاَجُّجِهِ، يا مَنْ دَلَّ عَلي ذاتِهِ بِذاتِهِ، وِ تَنَزَّهَ عَنْ مُجانَسَةِ مَخْلُوقاتِهِ، وَ جَلَّ عَنْ مُلآئَمَةِ كَيفيّاتِهِ، يا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَراتِ الظُّنُونِ، وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظاتِ الْعُيُونِ، وَ عَلِمَ بِما كانَ قَبْلَ اَنْ يَكُونَ...
(دعاي صباح)
آري با تكيه بر اين نوآوريهاي حقيقت نما و حقايق شكوفنده و سرشار از تازگي و طراوت ميتوان شرارتهاي اهريمنان غربي را خنثي و گامهاي اساسي براي شيرين كردن كام مردمان مسلمان برداشت!
فرامرز حق شناس
١٢:٥١ ٠٢/٠٢/١٣٨٧