كداميك،
در كرانه برنامهريزي يا در كرانه آفرينش
اگر من پيشنهاد كنم كه براي سال 1388، بهتر است از ميان 140 تا 150 هزار فضاي فرهنگي موجود در كشور، فقط 203 واحد*فضاي مربوط به حوزه واحدهاي پژوهش فرهنگي را آماده ارائه خدمت نماييم تا اقشار و طيفهاي مختلف مردم علاقهمند به فعاليتهاي فرهنگي، اعم از كالاها و خدمات و مزاياي فرهنگي، از آن بهرهمند شوند، آيا شما اين پيشنهاد را ميپذيريد؟!
يا نه، شما فقط اظهار شگفتي ميفرماييد و با بهت و حيرت سكوت پيشه ميكنيد! و يا پيشنهاد ديگري ميفرماييد؟! مثلاً:
بهتر است به جاي 203 واحد فضاي فرهنگي مربوط به حوزه پژوهش فرهنگي، 4197 واحد فضاي فرهنگي حوزه بازيهاي رايانهاي را در برنامه قرار دهيم؛ و در راه تحقق اهداف يكساله اين مقوله، هر چه بودجه و عِده و عٌدّه در اختيار داريم تزريق، نيروهاي فرهنگي خود را بسيج، مديريت فرهنگيمان را دايرمدار اين فعاليتها نماييم!
از همه اين پيشنهادها جالبتر آن كه، به شيوه مرسوم دولتها، يك پيشنهاد «تلفيقي» ارائه نماييم! يعني:
در سال 1388، از ميان فضاهاي فرهنگي مساجد و اماكن ديني، ده درصد، از ميان فضاهاي فرهنگي كتابخانهها، سي درصد از ميان فضاهاي فرهنگي كتابفروشيها و روزنامهفروشيها و ... بيست درصد از ميان فضاهاي فرهنگي مراكز موجافشاني، دو درصد و هكذا و هكذا از ميان ساير فضاهاي فرهنگي انتخاب و آنگاه بودجه و عِده و عٌدّه خود را در تجهيز و تمهيز اين مجموعه بسيج نماييم!
اتفاقاً اين پيشنهاد آخري، از ميان همه پيشنهادهاي محتمل، در ميان مديران، بيشتر خريدار دارد! چرا كه كسي در اين پيشنهاد دنبال پاسخگويي و پاسخشنوي نيست و حتي كسي دنبال دلايل و چرايي آرايش و درصدهاي اين تركيب نيست. در كشور ما هم اين نوع انتخاب از فضاهاي فرهنگي، در سنوات اخير به صورت امري رايج درآمده است و چون چنين مجموعه تلفيقي از فضاهاي فرهنگي، به راحتي قابل جرج و تعديل است، ايبسا مديران زبردست فرهنگي، كسري «شفت» را به حساب «فومنات» گذاشته هماره سپيدروي، از معركه امتحان و ارزيابي پا بيرون ميگذارند!
فيالمثل اگر در پايان دوره كسي از يك مدير فرهنگي بپرسد كه چرا بيست مسجدي كه قرار بود در طول سال 88 مورد آباداني و معرض فعاليتهاي فرهنگي و هنري و آموزشي و ... شما قرار گيرد، به هشت مسجد تقليل يافته است؟ جواب ميشنود كه ما در طول برنامه متوجه شديم كه مراكز گردشگري و اماكن تفريحي و سياحتي و ... بيشتر مورد استقبال مردم (جوانان!!) بوده صلاح ديديم كه امكانات و بودجه را به آن مراكز و فضاهاي فرهنگي جهت دهيم! درست به همان دأب و «متدولوژي» ملانصرالدين ما كه از وي پرسيدند مركز زمين كجاست و او پاي راست خود را به زمين كوبيد و گفت همينجا!
حال ميتوان اندكي «خود» را «جابجا» كرد و پرسيد چرا همه پيشنهادهاي محتمل ميبايست بر محور فضاهاي فرهنگي متداول شكل بگيرد و ارائه بشود؟ با آنكه اصل اين پرسش. در ظاهر، پرسش شفاف و سادهاي است و طبعاً پاسخ روشني هم ميتوان به آن داد؛ اما در ذات خود حاكي از يك پرسش اساسيتري است و آن اينكه آيا نميتوان كارها و فعاليتهاي فرهنگي ديگري خارج از چارچوبها و فضاهاي فرهنگي آماريده داشت؟
در پاسخ به وجه اساسيتر پرسش بالا، بايد توضيح خواست به صورت دو پرسش ديگر:
ـ آيا مخاطب و منظورتان دولت است؟
ـ آيا مخاطب و منظورتان جهاددانشگاهي است؟
اما در صورت اول، آيا دولت ميتواند در خارج از چارچوبها و استاندهها و شاخصهاي فرهنگي مورد توافق جامعه جهاني فعاليت نموده توليد كالا و خدمت و فعاليت فرهنگي نمايد؟
آيا دولت ميتواند به آفريدگاري و خلاقيت و انديشگي فرهنگي مردمان خود تا مادام كه به صورت قالبهاي متعارف و شناخته شده جامعه و زبان تفاهم بين جامعهاي درنيامده است، بپردازد؟
شك نيست كه اينها، و آنهايي كه سؤال نكردم، پرسشهاي بسيار پيچيدهاي است كه هم ميتوان خيلي شتابان به آن جوابهاي شتابزده داد و هم ميتوان گفت كه آماده كردن جوابهاي واقعي و معقول براي آنها، كاري است سخت دشوار!
ميتوان پذيرفت كه دولت به دليل هدفهاي عاجل و الزامهاي پاسخگويي به نيازهاي فوري و رايج طبقات مردم، قادر به «كار» فرهنگي نيست اما ميتواند خريدار كارهاي فرهنگي عرضه شده باشد و آنگاه بر مبناي مزاياي ناشي از مالكيت خدمات و كالاهاي فرهنگي خود را در صف توليدكنندگان فرهنگي قرار دهد!
هم به اين دلايل و همه به دليل تعارض غيرقابل حل ميان اقتدار ملازمه حاكميت (مديريت جامعه) و ملاطفتهاي عواطف باعث آفرينشهاي هنري و فرهنگي، دولت نميتواند خاكساري مراحل پيچيده آفريدگاري ذوقي و هنري و فرهنگي را برخود هموار سازد؛ باز همچنان شكوه اقتدار قوامبخش خويش را استمرار بخشد!
به علاوه، آفرينش هنري و فرهنگي به دليل استقرار در ساحت آفرينش عام كه مطلقاً سرشار از هستي عين حقيقت است، نميتواند حقانيت خود را بر مباني اقتدار و قدرت اعتباري قرار دهد؛ اقتداري كه ميتواند از محدوديتهاي تدريج و دگرگوني و تغيّر و خشم بيمحابا و قابل اعمال آسيبپذير باشد. اگر انديشههاي هنري و ادبي و فرهنگي از «حقيقت» رويگردان باشد، چيزي جز افسونهاي شيطاني نيست و قابليت ماندگاري ندارد. يا شايد بتوان گفت كه نميتوان به آن نام آفرينش داد. يعني هر آفرينشي، از مراتبي از حقيقت برخوردار است و شيطان و هر آنكس كه در اردوگاه شيطان است و شاخصه اين اردوگاه خود بزرگبيني است، فسانه ميسازد. البته پل منتهي به اردوگاه شيطان كه اكنون زبان رايج آن «انگليسي» است، اقتدار «خود توجيه» است يعني دليل حقانيت خود را، اصل اقتدار ميداند نه معيارها و موازين حقيقت!
فلذا چشم اسفنديار دولت، اقتدار است الا اينكه از صفت كريمه «مستفيض» باشد كه نوعي صيانت از حقانيت است. دولت حقيقتمدار، اقتدار خود را با موازين و معايير حقيقت ميسنجد تا آن را از فربهي و تحكم تا حد بلعيدن حقيقت، بازدارد! والا حقيقت در برابر اقتدار، لفظي با تهيترين معنا خواهد بود كه تاكنون بشر به گاه حرمان به قصد عقب انداختن نوميدي مطلق دست به آفرينش آن زده است!
بدين ترتيب دولت در برابر صيانت حقيقت، همه موجوديت خود را به اقتدار پرداخت ميكند تا بدهكاري نداشته باشد كه مجبور شود با حقيقت معامله نمايد! و اين درگيري جانانه ميان حقانيت و اقتدار دولت، عليالدوام، ادامه دارد! اينست كه آفرينش آثار ادبي و هنري و فرهنگي كه بر بستر حقيقت غنوده است، در كشاكش ويرانگر ميان اقتدار و حقانيت امكان بروز و ظهور ندارد! اما در ساير ساحتها، مخصوصاً آن جاها كه آفت اقتدار به حد صفر ميل كرده است، حقيقت، روح مردمان انديشهگر و خداوندان ادب و هنر و معرفت و فرهنگ را مينوازد و هماغوشي گوهر جان اين مردمان با لطف بيمانند حقيقت، مائدههايي است كه موجب دوام و بقاي حيات بشري است.
پس اينكه ميگويند دولت سياست فرهنگي ميگذارد و دولت برنامهريزي فرهنگي بلندمدت و ... تا كوتاهمدت انجام ميدهد و دولت بودجهريزي فرهنگي دارد و دولت سياستهاي تشويقي فرهنگي اعلام ميكند و دولت ... به چه معناست؟!
همه اين مواردي را كه برشمردم، دولت ميتواند انجام دهد اما همچنان بيرون از فرآيند آفرينشهاي هنري و فرهنگي مردمان كه طبيعتاً در اعماق متن حيات اجتماعي رخ ميدهد، باشد! يعني:
به تماشاي اين صحنههاي باشكوه خلاقيت ايستادن يا نشستن، به معناي ورود در فرآيند خلق هنر و ادبيات و فرهنگ و شعر نيست؛ مگر اين كه خرق لبس و عادت دولتي انجام داده به متن پرتلاطم مردم بپيوندد!
اما در صورت دوم آن پرسش اساسيتر، ماهيت مسأله، بالكل، عوض ميشود! جهاددانشگاهي همواره به كرانه مردم نزديكتر بوده است تا به كرانه دولت! اينكه در برخي ايام جهاددانشگاهي با انداختن «سوسماري» در غازغان دولت، نهيب حاجيانا شريك در ميآورد، چون در كوته زماني اين صدا فروكش ميكند آسيب تلقي نميشود. جهاد ميتواند در كرانه مردم وارد شده در خلاقيتهاي گونهگون ادبيات، شعر، هنر و فرهنگ و انديشه مشاركت نمايد.
اتفاقاً گدار پيوست «پاره» جهاد به «پاره»هاي ديگر بافت اجتماعي جامعه، مناسبترين، زاياترين و خلاقترين گدارهاست. جهاد با انبوه دانشپژوهان و اصحاب انديشه و خرد و تفكر و هنر و ... همراه ميشود و از سطح به ژرفاي جامعه و از ژرفا به افقهاي آن گسترده شده ميتواند در چهره به چهرهترين حالت ممكن، در پيچ و تاب زايشها و آفرينشهاي ذوقي و هنري و ادبي و ... آحاد، مشاركت نمايد!
صلا دادنهاي گاه و بيگاه و گاهي به رسم همرنگي با جماعت و دم از برنامه و برنامهريزي و طراحي و طرحريزي و تدوين و تصويب سياستهاي تشويقي و تنبيهي و ... كه زيبنده مديران دولتي است، در اين پايگاه فكري نظام كه «سوط القِدر» جامعه است و ميتواند در مسيرها و فضاهايي كه از سهولت حركت و تبادلات و تعاملات سازنده با كليت ساختار اجتماعي و آرمانهاي والاي مردم برخوردار نيست تأثيرگذار باشد، از اقل وظايف است كه عمدهسازي آن خسراني جبرانناپذير و فاصله گرفتن از جهاد كردن است و نيز در خط مقدم بودن و طلايه نگهداشتن و در ستيغ اين «برج و بارو» بودن و دشمن مردم را ترساندن و ...
هميشه كساني هستند كه بعد از هر «آفرينشي»، داستان آن را از باي ايده و طرح و هدف و مراحل و اول و آخر و نتيجه و آثار تا تاي سرانجام بنويسند و بر سر هر كوي و برزني جار همايش بزنند؛ اما نادر زماني فرصت دست ميدهد با نادر افراد خلاق و صورتگر و هنرمند كه به آفرينش و خلق فرازهاي فرهنگ و ادب و شعر و حكمت و هنر بپردازند!
جهاددانشگاهي به عنوان بازتابي از پرتو فروغ مكتبي، در اعماق جامعه به دنبال همراهي با كشتگران عرصههاي فرهنگ و هنر است!
و جهاد، خود، در اثر استمرار سالهاي خدمت، اي بسا از يك كرانه به رسم و رسوم مديران جامعه الفت پيدا كند، اما از كرانه ديگر، همانجا كه پيوند ميخورد به متن مردم، همان سر پلهاي متصل به لايههاي فكري و هنري و ادبي و فرهنگي جامعه، زيبنده است كه خود را با تلاطمها و هيجانهاي جامعه، همدم كرده ضربان حيات فرهنگي خود را با ضربان اصيل حيات مردمان همساز نمايد.
بحث ما، بحث ارزشگذاري براي اين كرانه و آن كرانه نيست، بحث، بحث رسالت جهاد است و اينكه به تعبير آن «عزيز»، نيايد روزگاري كه نتوان جهاددانشگاهي را از اداره طرق مشهد باز تشخيص داد*!
فرامرز حقشناس
* آمارهاي مربوط به فضاهاي فرهنگي از گزارش طرح ملي آمارگيري واحدهاي فرهنگي كشور كه توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر شده، برگرفته شده است.
* متن ويراسته اين سخن كه قرار بود در پنجاه و نهمين گردهمايي معاونان فرهنگي جهاد، در بابلسر، ايراد شود اما به دليل طوفان و كولاك و بسته شدن راه هراز، ماشين بنزين تمام كرد!
١٢:٢٧ ٠٥/٠٨/١٣٨٧