«پژوهش»، اما يكي از منابع دانش*
در «اسرارالتوحيد» آمده است:
شيخ ما ـ «ابوسعيد ابوالخير» ـ گفت: خردمند مرد، آن است كه چون كارش پيش آيد همه رأيها جمع كند و به بصيرتِ دل در آن نگرد تا آن چه صواب است از او بيرون كند و ديگر را يله كند همچنان كه كسي را ديناري گم شود اندر ميان خاك اگر زيرك بود همه خاك را، كه بدان حوالي بود، جمع كند و به غربالي تنگ فرو گذارد تا دينار از ميان پديد آيد.
* * *امروزه روز ، كسي را ياراي آن نيست كه با مقوله پژوهش مخالفت نمايد! تازه اگر اين كار را انجام دهد چه چيزي نصيبش خواهد شد؟
امروزه همه كشورها و همه ملتها مشتاق اين امرند كه بودجه"پژوهش و تحقيقات" خود را تا جايي كه ميتوانند افزايش دهند. وقتي ما ميشنويم كه بودجه تحقيقات ما نسبت ناچيزي از توليد ناخالص ملي را تشكيل ميدهد بسيار متأسف ميشويم و همين امر را دال بر توسعهنيافتگي خود ميدانيم و كشورمان را بيچون و چرا در رديف ممالك عقبمانده قرار ميدهيم. به علاوه وقتي ميشنويم نسبت بودجه پژوهش كشور آلمان به توليد ناخالص ملي يك عدد دو رقمي است تأسف و تحسر ما دو چندان ميشود.
آري در دنياي امروز، از پس چند قرن تقلاهاي علمي و آموزشي و فكري و صنعتي و پژوهشي و ... با آداب و نظامات و ضوابط و معيارهاي جديد كه به آن شيوههاي جديد تفكر و آموزش و پژوهش ميگويند، ما رسيدهايم به جايي و جايگاهي كه به جهان با انگارهها، مفاهيم، حاملها، معيارها و شاخصهاي جديد نگاه ميكنيم. از جمله در بخش تعليم و تربيت، معيار ما براي توفيقات علمي، نسبت بودجه پژوهشي به كل توليد ناخالص ملي است؛ همچنان كه نسبت بودجه آموزش و پرورش به كل توليد ناخالص ملي، باز شاخص ديگري است از ميزان پيشرفت و توسعه يافتگي يك كشور. البته خود توليد ناخالص ملي و توليد خالص ملي ـ به طور مطلق ـ و نيز ميزان رشد هر يك از اين مقولات هم نشانهها و شاخصهاي ديگري از توسعهيافتگي يا توسعهنيافتگي يك كشور است.
جهان امروز با چنين زباني سخن ميگويد! آيا در چنين شرايطي و در چنين فرهنگي ما ميتوانيم نسبت به پژوهش با سردي و بيتفاوتي برخورد نمائيم؟! البته جواب منفي است! ما نبايد خود را وارد ميداني كنيم كه خروج از آن نيز جز به مدد پژوهش امكانپذير نيست. چرا كه ميدان و ميداندار و حصار و اطراف و آدمها و مناسبات و عوامل و عناصر و تار و پود آن را با "مصالح و مواد"ي ساختهاند كه همگي از تحقيق و پژوهش برآمدهاند و اگر اينها همراه با مشكلات و مسائل و موانع و ابهامات و مجهولاتي هستند اين امور نيز جز با تحقيقات رفع شدني نيستند!
در كنار هر كارخانهاي يك واحد R&D تعبيه شده است. در كنار معاونت سياستگذاري سازمان ملي جوانان معاونت پژوهش پيشبيني شده است. در دانشگاه كه سرتا پا علم و دانش و فن است، در كنار معاونت آموزشي، معاونت پژوهشي قد برافراشته است و انساني در ترازوي دانشگاه، انسان دانشگاهي معتبر است كه هم آموزش دهد و هم پژوهش نمايد و كمال انساني انسان دانشگاهي از مراتب فروتر به مراتب فراتر (از مربي تا استادي) از نردباني كه پلههاي آن به تناوب آموزش ـ پژوهش است بالا ميرود! در همين جهاددانشگاهي ـ از بدو تولد ـ ما شاهد دو بال فرهنگي و پژوهشي براي اين نهاد بودهايم! من وقتي به سرگذشت جهاددانشگاهي بازميگردم و ميانديشم، واقعاً دچار بهت و حيرت ميشوم. جهاددانشگاهي قبل و بيش از آنكه محصول يك آرمان حرمانزده منبعث از يك فرهنگ زماندار يا تاريخي باشد، محصول خارج از نوبت "فضاي" بسيار قوي و خردكننده و متصلب فرهنگ جهان معاصر است!! اينست كه اين نهاد هر چه بزرگتر ميشود بيشتر به موجودات فرهنگي امروزين ماننده ميگردد!
ما يك وقتي در گريز از فضاي فرهنگي جديد، زمزمه ميكرديم:
"استراتژي پنهان تاكتيكهاي آشكار"؛ يعني استراتژيما آنست كه هر چه تمدن جديد ساخته ـ تمدن غرب ـ آن را نفي كنيم اما براي نزاكت و رعايت آداب و موازين امروزين، دست به حركات تاكتيكي ميزنيم:
با انجام كارهاي تحقيقاتي و پژوهشي نشان ميدهيم اين طور نيست كه فقط دانش جديد قادر است خواص و انرژيهاي پنهان اما موجود در اشياء و عناصر اطراف را كشف كند و بكار گيرد. ما نيز با دانش و بينش متفاوت ميتوانيم به اين اهداف فناورانه دسترسي پيدا كنيم.
فشار "منطق" و "هنجار" جهان امروز آن چنان زياد است كه وزارت علوم و آموزش عالي ما كه از سال 57 تا همين اواخر، همگان فكر ميكردند در گرد و غبار طوفان انقلاب فرهنگي "ققنوسي" ميكند، در برابر چشمان حيرتزده همگان، به "مجلس" تقاضاي تعويض شناسنامه داده است: از وزارت فرهنگ و آموزش عالي به وزارت علوم، تحقيقات و فناوري!
در جهاددانشگاهي ما، همان "تاكتيك آشكار" ـ بخش تحقيقات ـ تبديل شده است به معاونت پژوهش و فناوري! با بيش از دهها پژوهشكده و گروه پژوهشي!
آيا در ميان عوامل و عناصر عيني جهان، فشاري قويتر از فشار فرهنگي سراغ داريد؟ و در اين ميان فشار فرهنگي تمدن جديد غرب، بسيار قوي و بنيانكن است! در ميان امواج اين فرهنگ حركتها يكسويه و تكبعدي و برگشتناپذير است. در حالي كه در اطراف اين بستر خروشان حركت، موجودات و اشياء ناشناخته و فاقد هويت و غريبي تعبيه شدهاند كه مدام كلمات و جملات كليشهاي فاقد محتوا را تكرار ميكنند و دعوت به "انتخاب"، "نگريستن"، "تفكر"، "اعتراض"، ... ميكنند اما هيچكس قادر نيست به هيچيك از اين دعوتها پاسخ گويد چرا كه بيدرنگ با شلاق جريان پرفشار سيل بنيانكن فرهنگ جديد به جلو و فقط به جلو رانده ميشود. به سمت بنبست؟! به انتهاي يك مسير محتوم؟!
ميفرماييد اين چنين نيست؟ بسيار خوب! من ميپذيرم! من از شما نميخواهم خود را به دردسر بيندازيد! يعني در فضاي سرشار از اجبار و فشار جارو شدن ، باز ايستيد! اما از شما ميخواهم در حالي كه به جلو ميتازيد، فقط گوشتان را لحظاتي چند به من بسپاريد! ميخواهم پرسشهاي مرا بشنويد و بعد در حالي كه شتابان دور ميشويد، بينديشيد! (فرض ميكنيم شما ميتوانيد بينديشيد و فرض ميكنيم كه من ميتوانم جايي در بيرون از فضاي فراگير فرهنگ جديد پيدا كنم!!)
اما پرسشها:
- پژوهش يعني چه؟
- آيا نسبت پژوهش و انسان ـ پژوهشگر ـ نسبت تعريف شدهاي است؟
- آيا انسان در جهان امروز قادر است دستاوردهاي پژوهشي را تحت كنترل خود درآورد؟
- آيا نتايج پژوهشها در اختيار و در خدمت بشر است؟
- آيا به همان اندازه كه قدرت ناشي از پژوهش فزوني ميگيرد، ظرفيت خويشتنداري انسان معاصر هم افزايش مييابد؟
- آيا ما فكر ميكنيم كه وضعيت بشر با دستاوردهاي پژوهشي از وضعيت وي بدون اين دستاوردها مناسبتر است؟
- آيا رابطه توليدي پژوهش ـ فناوري همواره يك رابطه استكمالي است؟ و آيا ميتوان همچون گذشته اميد بست كه كليد همه معماها و رمز و رازها و درمان همه دردها و راهحل همه مشكلات و مسائل در پژوهش و پژوهشهاي علمي نهفته است؟
و سرانجام جهت خالي نبودن اين عريضه:
- ما اكنون از فراز انقلاب اسلامي، انقلاب فرهنگي و تجديد حيات اسلام، وقتي در برنامه سوم توسعه، يا در تحولات مربوط به شاكله سازماني آموزش عالي كشور، يا در برنامه توسعه اول و دوم (3+3) ساله جهاددانشگاهي سخن از پژوهش به ميان ميآوريم، سخن ما با سخن ديگران ـ غربيان ـ در باب پژوهش و شأن و شؤون آن چه تفاوتهايي دارد؟
اين خزعبلات را، بنده، به عنوان "مدخل" عرض كردم. خدا ميداند كه در جواب به اين پرسشها ما چه خواهيم گفت و شما چه اندازه حوصله به خرج خواهيد داد!
بگذاريد ابتدا از پرسش آخر شروع كنيم! وقتي انقلاب فرهنگي در كشور اتفاق افتاد، آيا در نگرش ما نسبت به تحقيقات، تحولي رخ داد؟ فيالمثل در مرجعي مثل ستاد انقلاب فرهنگي يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي و در نهادهايي مثل جهاددانشگاهي و يا وزارت فرهنگ و آموزش عالي و ... پژوهش به گونهاي ديگر تعريف شد؟
شواهد و مدارك موجود نشان ميدهد كه براي تمامي نهادهاي مرتبط با آموزش و پژوهش كشور،تحقيقات آن اندازه رفيع و بلند جايگاه و آرماني است كه ميتوان گفت مقوله پژوهش بدون چون و چرا مورد استقبال قرار گرفته است!
شوراي عالي انقلاب فرهنگي در همان اوايل تشكيل خود در باب پژوهش، بند ذيل را هدف خود اعلام كرده است: «تقويت و بسط روح تفكر و علمآموزي و تحقيق»
«شوراي عالي» در چارچوب اين هدف در مقاطع مختلف فعاليت خود از سال 63 تا سال 76 وظايف مختلفي را براي خود تعيين كرده است. مثلاً در مقطع سوم، ده بند وظيفه شامل تعيين اهداف و خطمشيهاي پژوهشي گرفته تا نظارت بر عدم مغايرت طرحها و برنامههاي تحقيقاتي با اصول سياستها و خطمشيهاي مصوب كشور را در دستور كار خود قرار داده است.
عناوين وظايف «شورا» در حوزه تحقيقات در آخرين بازنگري در شرح وظايف «شورا» عبارت است از:
- تصويب اصول كلي و سياستهاي توسعه روابط پژوهشي با كشورهاي ديگر
- بررسي و ارزيابي وضع تحقيقات كشور
- نظارت و پيگيري مستمر بر اجراي مصوبات شوراي عالي در بخش تحقيقات
- تعيين مرجع براي طرح تدوين و تصويب برنامههاي پژوهشي و تحقيقاتي
- تصويب ضوابط تأسيس مؤسسات و مراكز تحقيقاتي
- تصويب ضوابط كلي گزينش مديران [و] استادان مراكز تحقيقاتي
- تهيه و تصويب برنامهها و طرحهاي همكاري حوزه و دانشگاه در حوزه پژوهش
- تهيه طرحهاي لازم براي فعاليت انديشمندان و به كارگيري امكانات پژوهشي حوزه و دانشگاه براي پاسخگويي به نيازهاي فكري و معرفتي ضروري
در تمامي اين موارد پژوهش به همان معنا و مفهومي مراد شده است كه در فرهنگ جديد غربي آمده است. با اين همه عنايت و توجه «شوراي عالي» به ابعاد مختلف پژوهش جاي خوشوقتي دارد. اما جاي اين سؤال باقي است: چرا شوراي عالي انقلاب فرهنگي منابع ديگر كسب دانش همچون تجربه ديني، سير و سلوك و تزكيه، عرفان، ... را مورد توجه قرار نداده است؟ ظاهراً اين نوع منابع در مقابل راه و رسم و آئين جديد آموزش و پژوهش به آن دليل به كلي مهجور مانده است كه سخن گفتن از اين ساحتهاي توليد معرفت و آگاهي با نوعي شگفتي و [دروگ]زدگي همراه است!
امروزه حتي در حوزههاي ديني و اعتقادي راه و روش كاويدن و پژوهيدن، همان راه و روش غربيان است و اغلب افراد در توسل به اين روش از نوعي غرور و تفاخر لبريزند؛ گويي كه اصلاً قرآني و وحيي و پيامبري و عرفاني و اشراقي و كشفي و ... در فرهنگ ما و تفكر ما رخ نداده است و جلوه نداشته است.
البته ما در پي نفي پژوهش كه نازلترين مقام عمل به علم است، نيستيم! اما منحصر كردن همه چيز حتي اعتقادات و ايمانيات و ارزشها و مقدمات الهي و معنوي به تأييد و تصديق اين آئين جديد كه آئين پژوهش باشد، كاري است خسارتبار و بالمآل منتهي به بنبست!
اما نتايج تحولات پس از انقلاب فرهنگي در قلمرو پژوهش:
براساس گزارشهاي منتشره ميتوان گفت از سال 1299 يعني سال تأسيس انستيتوپاستور تا سال 1350 يعني سال تأسيس صندوق توسعه و تشويق پژوهشهاي علمي كشور، فعاليت قابل اعتنايي در قلمرو تحقيق و پژوهش در مراكز علمي و آموزشي ما انجام نشده است: يعني آموزش بدون پژوهش! حداقل به همان معيار غربي آن!
از 1350 تا 1357 تبليغات و تا اندازهاي بودجه تحقيقات به يمن افزايش دلارهاي نفتي، زياد شد اما روحيه و انگيزه پژوهش در ميان دانشگاهيان ما وجود نداشت. تنها پس از انقلاب اسلامي بود كه بيكباره، جهشي در قلمرو پژوهش حاصل شد. يعني در طول يك دهه بيش از 200 گروه پژوهشي و پژوهشكده تقاضاي مجوز تأسيس به وزارت فرهنگ و آموزش عالي دادهاند كه تا پايان 1377، 62 تقاضا مورد موافقت قطعي قرار گرفته است. تعداد مراكز پژوهشي مورد تصويب وزارت بهداشت تا سال 1376، 21 مورد بوده است و اين روند تقاضا و تصويب با شتاب همچنان ادامه دارد.
در كنار شوراي عالي انقلاب فرهنگي، مجلس نيز از طريق برنامههاي پنجساله توسعه، سعي كرده است تحقيقات كشور را توسعه دهد. مخصوصاً در برنامه توسعه سوم، در فصل يازدهم قانون برنامه سوم، بحث توسعه علوم و فنآوري را مطرح كرده است. در اين فصل طي چهار ماده نكات عمده و جديدي را در باب ساختار تشكيلاتي پژوهش و بودجه تحقيقاتي كشور تصويب كرده است. در بحث سازماندهي پژوهش كشور، مجلس تصويب كرده است كه «وزارت فرهنگ و آموزش عالي» به «وزارت علوم، تحقيقات و فناوري» تغيير نام يابد.
در باب بودجه، مجلس تصويب كرده است كه بودجه تحقيقاتي كشور با يك روند افزايشي در پايان برنامه سوم مجموعاً به 5/1% توليد ناخالص داخلي برسد.
وزير علوم، تحقيقات و فناوري در انعكاس قانون برنامه سوم در تصميمات دولت، ضمن تأييد بهبود شاخصهاي علمي كشور، از برخي كمبودها اظهار تأسف نمود. ايشان رشد هزينههاي تحقيقاتي را تا 41/0% توليد ناخالص داخلي اعلام كرد و از رشد 100% مقالات علمي ايراني خبر داد. ايشان نسبت محقق به جمعيت كشور را 1000000 :550 اعلام كرد و گفت همين نسبت در مقياس استاندارد 3 تا 4 هزارنفر در ميليون نفر است.
اما پژوهش در جهاددانشگاهي تحت تأثير آرمانهاي اسلامي جهادگران دانشگاهي، رنگ و بويي، اگر نه محتوايي و جوهري، متفاوت از پژوهش در جاهاي ديگر داشته است! در جهاد همواره اصالت و اولويت با فرهنگ اسلامي بوده است: تعالي فرهنگ اسلامي و بسط و توسعه ارزشها و آرمانهاي انقلاب اسلامي و فرهنگي!
در راستاي اين آرمان بلند كه همخواني و تجانس ماهوي با اعتقادات و انگيزههاي دروني اعضاي اين نهاد داشته، پژوهش همواره ابزاري بوده است در خدمت دين و مصالح ملي اين مردمان. اين است كه ما در جهاد، در مقاطعي، شاهد فوران و سيلان جوشان قدرتها و ظرفيتهاي شگفتيزا و بيسابقه در عرصه تحقيقات بودهايم كه اسباب حيرت و شگفتي سازمانهاي سنتي تحقيقات شده است!
اينجانب در يك مدت هفت هشت ساله در حوزه تحقيقات «يالانچي»گري ميكردم و پهلواني در دست دوستان بوده است! در سالهاي 66 و 67 يكباره مواجه شدم با جهش بزرگ و بسيار پرشتاب پژوهش جهاد كه اصلاً و ابداً قادر به كنترل و پاسخگويي به آن نبودم. انعكاس آن در دانشگاه و وزارت علوم و شوراي عالي منجر به آن تصميمگيري عجيب شد كه جهاددانشگاهي به جاي «طرف»، «پيوند» شود ميان دو «طرف»!
از آن زمان تاكنون باز يك دهه گذشته است! تلاشهايي از جوهر انداختن و تبديل به عَرَض كردن، عليرغم شدت و حدّت زياد، به جايي نرسيد! آن جوهر اوليه بر اثر انرژي فراوان دروني منشق گشت به جواهر متعدد:
پژوهشكده، مركز پژوهشي، گروه پژوهشي، مجتمع تحقيقاتي، مركز مطالعاتي، مركز اطلاعرساني و خبرگزاري، مركز ... انواع واحدهاي آموزشي، انواع سازمانهاي خدمت تخصصي...
اكنون هم همچنان آن اغلال و سلاسل فشار گذشته بر پيكر اين نهاد وارد است والا سطح و حوزه و گستره تشعشع عملياتي اين نيروها و جهاددانشگاهي بسيار فراتر از آني است كه موجود است!
با اينهمه من اعتقاد دارم كه جهاددانشگاهي به دليل آنكه در نظام تربيتي غربي مترّبي است، بخش بزرگي از ذهنيت فكري و دانش و بينش و توانش آن منبعث از فرهنگ غربي و محتواي علمي ـ آموزشي آن است و همين واقعيت، نگراني بزرگ نهفته در شاكله حيات اين نهاد مقدس است!
غرض اين است كه دوستان در فرآيند پژوهش گرفتار همان عارضهاي ميشوند كه در غرب رخ داده است! درگير در پژوهش، پيشروي در آن، انفراد، اعتزال از ياران در كليت اعتقاد و آرمان، از دست دادن كليت روح جمعي، محروميت از گرماي معنويت و فسردگي در دهليزهاي تكههاي جدا افتاده عالم ماده و ...
چه بايد كرد؟
ميتوان و بايد از دين مدد جُست و از پيامبر(ص) و علي(ع) و امام صادق(ع) و ...
در فرهنگ اسلامي، در كنار هر بوعلييي يك ابوسعيد قد برافراشته است. اگر ابنسينا نماينده انديشه معقول يونان، اسكندريه و بغداد است، ابوسعيد نماينده عرفان امام علي(ع)، امام جعفر صادق(ع) و تجربه ديني پيامبر بزرگوار اسلام است.
ما نبايد مستحيل در فرهنگ غرب شويم. توسعه و تكامل ، اين نيست كه فرهنگ و نظامات فكري و تربيتي خود را كنار بگذاريم و همه چيز را شبيهسازي كنيم با الگوهاي به بنبست رسيده غربي و فرهنگ و تمدن غربي!
اينجانب اخيراً مطلبي در فصلنامه آموزشي جهاد ـ شماره ارديبهشت 81 ـ خواندم كه از بن دندان تأسف خوردم! نويسنده مطلب نوشته است:
«... در هر صورت، پي بردهايم كه به دلايل گوناگون، بر پايه انديشهها و روش سنتي ميراث علمي قرون گذشته ـ ولو بعضاً افتخارآميز ـ نه فقط نميتوانيم مسائل امروز خود را حل كنيم، بلكه اگر فقط به سنتهاي علمي گذشته مراجعه كنيم، شايد در شناخت بسياري از مسائل اجتماعي و طبيعي امروز ناتوان باشيم...»، (ص 46، فصلنامه)
تا وقتي ما در ايران اينگونه به ناتواني فرهنگ خود و توانايي فرهنگ بيگانه غربي نگاه كنيم، مسلماً راه نجاتي نخواهيم داشت.
نفي فرهنگ خودي حتي توسط يونسكو هم محكوم شناخته شده است. آن وقت آقاي ارشاد نسخه تجويز ميكند كه ...
اگر فرهنگ غربي و علم غربي و فناوري غربي چارهساز است كله كچل خود را چاره نمايد! مسأله انفجار جمعيت جهان را حل نمايد، مسأله بحران آب را حل نمايد، مشكل اعتياد را حل نمايد، مشكل ويراني محيطزيست را حل نمايد، مشكل بياخلاقي تمدن جديد را حل نمايد، مشكل ناداني جامعه آمريكا و بلايي به نام جرج واتربوش را حل نمايد، ...
ما ميگوييم در برابر نظام تربيتي و فرهنگي غربي كه هر فرد انساني اسير در فرديت خويش است و در دهليز سرد و ويران و نمور نفس خويش با يافتهها و دادههاي پژوهشي بيمقدار و لرزان و ناتوان، دست و پا ميزند و نوري نميبيند، نظام تربيت الهي، نظام يك واصل و هزاران هزار متصل، يك امام و هزاران هزار نفر امت، يك عارف و هزاران هزار «معترف» را داريم كه همگي، به درجات، با آفتاب حقيقت همجوارند و از باده جام هستي مينوشند و رستگاري را لمس ميكنند!
با اعتذار فراوان از تصديع، براي حسن ختام اين مطّول، پارههايي از تجربههاي معنوي ابوسعيد ابيالخير، آن عزيز درگاه حق و آن گوهر بيهمتاي اين فلات ناهموار ـ ايران ـ هديه دوستان :
شيخ ما گفت: ميگويد: همه را ميگفتيم قولوا لا اله الا الله، ترا يا محمد ميگوييم (فاعلم أنّهُ لا اله الا الله 19 / چهل و هفت، ص 274) بدان و ببين كه جز يكي نيست.
شيخ ما گفت: از شيخ بلعباس قصاب شنيدم به آمل كه از وي بپرسيدند از قل هو الله احد (1 / صدودوازده) گفت: «قل شغل است و هُوَ اشارت است و الله عبارت است و معني توحيد از عبارت و اشارت منزّه است» (ص 263)
فرامرز حقشناس
*. اصل اين گفتار در سال 86، به مناسبت هفته پژوهش تهيه شده بود كه اكنون با اصلاحاتي منتشر مي شود.
١٢:٢١ ٠٥/١١/١٣٨٨