رويكردهاي فرهنگي جهاددانشگاهي
(متن ويراسته سخنراني در كنگره فرهنگي جهاددانشگاهي، شهريو ر84 )
سخن گفتن از رويكرد فرهنگي جهاددانشگاهي، مستلزم سخن گفتن از سه مقوله رويكرد،فرهنگ و جهاددانشگاهي است؛ يعني ما ميخواهيم از موضع جهاددانشگاهي راجع به فرهنگ ووجوه تماس و تعامل و حتي تقابل با مسائل و مشكلات و موانع فرهنگي سخن بگوئيم و با هم تبادلآرا و افكار نماييم تا شايد، انشاءا ، به يك جمعبندي روشن و شفاف و قابل استفاده در ميدان عملبرسيم.
بنابراين براي ورود به بحث نيازمنديم ابتدا به جهاددانشگاهي نظري بيندازيم، سپس فرهنگ رامرور نماييم و آنگاه به رويكردهاي فرهنگي جهاددانشگاهي بپردازيم.
بارها در مجامع رسمي و در مناسبتهاي مختلف، گفته شده است جهاددانشگاهي نهادي استانقلابي كه به اراده انقلاب اسلامي از دل تحولات مراكز آموزش عالي كشور برخاسته است.
نهادهاي انقلاب اسلامي، در فرهنگ انقلاب ما، آنقدر جاافتاده و طبيعياند كه گويي اين پديدههابراي مردم ايران موجوداتي ديرآشنا و موردنياز بودهاند كه ميبايست از رهگذر انقلاب اسلاميبوجود ميآمدند! وجه مشخصههاي بارز اين نوع نهادها و تشكلهانسبت به نهادهاي مدني واجتماعي رايج، انقلابي بودن، اسلامي بودن، خودجوش بودن و موردنياز بودن آنهاست. شايدبسياري از نهادهاي رسمي رايج ما از چنين ويژگيهاي مهمي برخوردار نبوده و نيستند. يعنينهادهاي متعارف برمبناي يك الگوي كلي از سازمانهاي غربي و با تجويز كارشناسان آنان ياكارشناسان غربمدار بومي شده، بوجود آمده يا ميآيند؛ صرفا با اين توجيهات كه نظير آنها درساير كشورهاي جهان وجود دارند! اما جهاددانشگاهي انعكاس يك نياز تاريخي ملي ـ انقلابي است كه ميبايست در اوايل سالهاي انقلاب بوجود ميآمد و نقش تاريخي خود را ايفا ميكرد.
عناصر انساني اين نهاد متشكل از افراد مسلمان داراي نكته نظرهاي مشترك و هماهنگ ومتجانس نسبت به قلمروهاي حكومت، مردم، تاريخ، فرهنگ، علم، دين، هنر، اسلام، امت و ... بودهاست كه پيش از اين جدا جدا يا در قالب گروههاي خودجوش ديگر در سطح مساجد، حسينيهها،انجمنهاي اسلامي مؤسسات آموزشي و... وجود داشتهاند و در چارچوب ايدهها و آرمانها واهداف مشترك خود عمل ميكردند و يا اگر روزي جهاددانشگاهي نباشد آنان باز در قالب تشكلهايديني ـ فرهنگي ديگر به وظايف و تكاليف ديني و ملي خود ادامه ميدهند. اما قالب جهاددانشگاهي يك فرصت تاريخي و براساس يك نياز انقلابي ـ ملي تحقق يافت و اين نيروها را در خود جايداد.
"خـط" بارز اين قالب و نفخه تحرك بخش آن روحي بود كه توسط بنيانگذار انقلاب اسلاميدر آن دميده شد و آن را نسبت به نهادها و سازمانهاي متعارف متمايز ساخت. پيام اين روحبرخاسته از عبارت آسماني "و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه" است كه خود بخشي از آيه دومسوره مباركه جمعه ميباشد.
اكنون يك ربع قرن از آن سالهاي پرهيجان جهاددانشگاهي ميگذرد اما آن نفخه اوليه همچنانتحركآفرين و انگيزهبخش است. باز هر زمان اين "پاره" هاي آن "پيكر" فراگرد هم ميآيند، گوييسال، سال 1359 است: دوم ارديبهشت 1359 يا 27 خرداد 1359 يا 16 مرداد 1359 يا هر تكرار ضرور و عنداللزوم و...
نكته برتر در اين مقال اينست كه آنان كه با نگرش اسلامي با پديدههاي اجتماعي برخوردميكنند، به سازمانها و كاركردها و رويكردهاي آن، نگرش متعارف و مورد عمل جاري را ندارند.آنان براي خود سازمان آن حد اصالت قايل نيستند كه نتوانند باور داشته باشند كه سازمان ردايياست برقامت يك انسان مسلمان "نماينده" كه بقيه منابع انساني آن از طريق وي به انسانهاي "نماينده" ساير حوزههاي كليت امت اسلامي اتصال دارند. بدين ترتيب در نگرش اسلامي اينسازمانها نيستند كه بهم ميپيوندند تا سازمانهاي گندهتر و هولناكتر بسازند بلكه اين انسانها هستندكه از طريق ارتباطات طولي و عرضي با يكديگر ارتباط ميگيرند و آنگاه به صورت يكپارچه بهمبدأ متصل ميشوند تا از وحشت تنهايي و اندوه بيفرهنگي بدر آيند.
در اينجا ممكن است اين پرسش در ذهنها و حتي "پيشرفتهتر" يعني بر سر زبانها مطرح شود كهجهاددانشگاهي اكنون همان موجود اسلامي است كه در بهار سال 1359 از فراز يك خروش وسروش تاريخي سربرآورد و حركت آغازيد؟
در جواب اين سؤال بايد اذعان كرد كه جهاددانشگاهي همراه ساير نمودها و بودهاي انقلاباسلامي در خلال اين سالهاي انقلاب هم مواجه با مظاهر رحماني و هم مواجه با هجمههاي شيطانيفراواني بودهاست كه در برخي مقاطع فشارهاي شيطاني بحدي بودهاست كه الزامهاي مقابله با آنمشوق اتخاذ برخي ابزارها و دستاويزها و شگردها و حيلهها و ترفندهاي مورد استفاده عصري بودهاست!
مثلا تأسيس فلان سازمان و ايجاد بهمان مركز و تعريف بيسال مؤسسه، جهاددانشگاهي را ازاصالت دور كرده آنرا ترجمه به زبان تمدن سلطه مينمايد جالب اينكه اين تمدن خود تحمل هيچساختار و تشكل و ظهوري از مراتب ظهور و بروز بشر متصل به خدا را ندارد؛ ضمن اينكه اينتمدن فاقد تمامي وجوه مشروعيت و حجيت در هدايت نوع بشر است؛ علي رغم "انحصار" درتسبيح چرخاني مفاهيمي همچون حقوق بشر، آزادي بشر، دموكراسي، توسعه،... آنهم از دهان افرادناصالح و خبيثي همچون جرج بوش (1) توني بلر، برلسكوني ،... كه عليالدوام تف لعنت از دهان همهبشر بر چهره شيطاني اين دستپروردگان هرزه تمدن و فرهنگ منحط غربي پرتاب ميشود.
مگر اينكه كنار آييم و بگوييم بالاخره اينها هم تكنيكهايي است براي حضور بيشتر در اين بازارمكاره غرب! اما جهاددانشگاهي در اصل همان جهاددانشگاهي است كه در هر اتصالي (به مردم و بهخدا) از صورتبنديهاي متداول و متعارف كه نوعي به غل و زنجير رفتن است خلاصي يافته با روحو رواني تازه و انديشهاي مصفا و آموزشي تازه از كتاب و حكمت (2)، با جهان و جامعه و تاريختحولات گذشته ميآميزد و در ميآميزد! تنها در اين سيره و منش است كه ما از تبديل به استحالهپيدرپي الي قهقرا جان بدر خواهيم برد!
من در اينجا اشاره كنم به تصويري كه بزرگان اين كشور نسبت به جهاد دارند:
"خوشبختانه جهاد به انتظاري كه از آن ميرفت، پاسخ داد. يك روز شايد فكر ميشد كه جهاديك حركت گلخانهاي است كه براي نمونهسازي درست كرديم. امروز اين گلخانه دارد فضاي جامعهرا به گلستان تبديل ميكند. نه تنها به نمونهسازي اكتفا نكرده بلكه بركات خودش را دارد سرريزميكند." (رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با جهادگران)
"جهاددانشگاهي محصول مستقيم انقلاب اسلامي ماست. يعني اگر بنا باشد حاصل و دستاوردانقلاب را در چند جان نشان بدهيم و نمونههايي از آن را عرضه بداريم، بدون ترديد، يكي ازبرجستهترين و زيباترين نمونهها، جهاددانشگاهي ماست." (رئيس جمهور سيدمحمد خاتمي درديدار با جهادگران)
اين دقيقا آن ذاتي است كه جهاددانشگاهي بايد داشته باشد. جهاددانشگاهي اداره ثبت احوال يااداره گذرنامه يا اداره ثبت املاك نيست كه از اول دنيا تا آخر آن يك چيز باشد! جهاددانشگاهي يك عنوان است اما محتواي آنرا خدا ميداند كه چيست!. البته تلاشهاي فراوان به عمل ميآيد كهمضاف آن موجب اصالت آن گردد! از همان روزهاي اول شيطنت كردند كه جهاددانشگاهي نباشد ستاد امور اجرايي انقلاب فرهنگي باشد. وزارت علوم هم جايزهاش باشد.
اما فرهنگ :
سالهاست كه جامعه شناسان و مردمشناسان و اصحاب فرهنگ و ادب و تمدن در ميان صدهاتعريف و تمثيل در گوش ما زمزمه كردهاند و ميكنند كه "فرهنگ يك مفهوم تجريدي است ازمشاهده رفتار".
اين تعريف يكي از 164 تعريف به عمل آمده درباره فرهنگ است كه انسان شناسان گردآوريكردهاند؛ چنانكه تعريف ديگر فرهنگ، تعريفي است از ادوارد برنت تايلور انسان شناس انگليسيبدين شرح:
"فرهنگ كليت درهم تافتهاي است شامل دانش، دين، هنر، قانون، اخلاقيات و هرگونه توانايي وعادتي كه آدمي همچون عضوي در جامعه بدست ميآورد."
ضمنا اين تعاريف 164 گانه در كتاب دو مردم شناس آمريكايي به نام كروبر و كلوهن به نام"بررسي انتقادي مفهوم و تعاريف فرهنگ" در سال 1952 گردآوري و منتشر شدهاست كهخلاصهاي از اين كتاب شامل 90 تعريف توسط آقاي داريوش آشوري ترجمه شدهاست.
دو انسان شناس نامبرده خود در انتها تعريفي ارائه دادهاند كه به گفته خودشان تعريف جامعي از فرهنگ است و مورد قبول اكثر جامعه شناسان و مردم شناسان است. اما تعريف كروبر و كلوهن ازفرهنگ :
فرهنگ دربرگيرنده الگوهاي صريح و ضمني رفتار است كه توسط نمادها ـ دستاوردهاي منحصرا انساني ـ آموخته ميشوند و انتقال مييابند... افكار، سنتها و ارزشهاي وابسته به آنها هسته اصلي فرهنگ است. نظامهاي فرهنگي را از يك سو ميتوان فرآورده كنش اجتماعي و از سوي ديگرعامل مشروط كننده كنشهاي آتي دانست.
در گزارش چارچوب مفهومي طرح ملي آمارگيري جامع واحدهاي فرهنگي آمدهاست:
ريموند ويليامز تعاريف فرهنگ را در سه دسته تقسيمبندي كردهاست. تعريف ايدهآل و مطلوب ازفرهنگ كه به معناي "حالت يا فرايند كمال انساني در نظر گرفته ميشود كه هدف آن متحقق كردنارزشهاي مطلق و جهان شمول است. نوع دوم تعريف اسنادي از فرهنگ است كه در آن فرهنگ بهعنوان مجموعه آثار فكري و خلاقانه درنظر گرفته ميشود و نوع سوم تعريف اجتماعي فرهنگ (ياهمان تعريف مردمشناختي فرهنگ) است كه در آن فرهنگ به عنوان توصيف شيوه خاصي از زندگيدرنظر گرفته ميشود كه نه تنها شامل و بيانگر ارزشها و معاني معيني در هنر و علوم انساني است،بلكه دربرگيرنده نهادهاي اجتماعي و رفتارهاي متعارف نيز ميباشد.
گزارش مزبور سرانجام چنين ميآورد:
"همچنان كه قبلا گفته شد، با اينكه ريموند ويليامز تعريف اجتماعي از فرهنگ را به سبب كليتي كه دربر دارد، بر ساير تعاريف ترجيح ميدهد، مع ذلك نميگويد كه بايد تعريف اجتماعي فرهنگ چون كاملتر از ساير تعاريف است، جايگزين آنها شود، بلكه حتي تأييد ميكند كه هرتعريف ازفرهنگ ارزش و نقش خاص خود را در تحليل فرهنگ به عنوان يك كليت دارا است. به بيان ديگر او نيز مفهوم فرهنگ را همچون ابزاري مفهومي درنظر ميگيرد كه استفاده از اين ابزار بايد مطابق باموضوع كار باشد.
فرهنگ توسعه و توسعه فرهنگي
دو مفهوم بسيار مهم در برنامهريزيهاي ملي در دورههاي اخير، مفاهيم فرهنگ توسعه و توسعهفرهنگي است. مفهوم فرهنگ توسعه ناظر است به شكل توسعه اقتصادي ـ اجتماعي جوامع و توسعهفرهنگي يعني فراهم آوردن شرايط و امكاناتي براي آحاد افراد جامعه تا به شاخصهاي رشدفرهنگي جامه عمل بپوشانند. توسعه فرهنگي يعني ارتقا و اعتلاي زندگي فرهنگي در جامعه، يعنيدستيابي به ارزشهاي متعالي فرهنگي. در مقوله فرهنگ توسعه، فرهنگ هدف نيست آنچه هدف وغايت برنامه و فعاليت است، توسعه و مشخصههاي توسعه يعني توليد، بهرهوري، بالارفتن درآمدسرانه و رشد اقتصادي جامعه است. اما در رويكرد توسعه فرهنگي توسعه انساني و داشتنانسانهاي پويا، سرزنده، آگاه، درستكردار، ارزشگرا و... اهداف اصلي توسعه قرار ميگيرد.
بدين ترتيب ملاحظه ميفرماييد فرهنگ كه در ابتدا چيزي نه درخور اعتنا بود بتدريج به عنوانمحور اصلي هرگونه توسعه اجتماعي قرار ميگيرد. فرهنگ به عنوان عاليترين فرآورده و دستاوردحيات اجتماعي بشر مورد ستايش قرار ميگيرد و حتي مجامع بينالمللي، و سازمان علمي، فرهنگيو آموزشي ملل متحد يعني يونسكو دههاي را به عنوان دهه توسعه فرهنگي نصبالعين ملتها قرارميدهد و دست به انتشار اسناد و مدارك و كتب و گزارشهاي متعدد ميزند تا نشان دهد كه اگرمثلا كشورهاي توسعه نيافته نتوانستهاند مثل كشورهاي توسعه يافته يعني همان كشورهاي غربيتوسعه پيدا كنند دليل اصلياش اينست كه ملل عقبمانده از الگوهاي توسعه غربي استفاده ميكنند وكشورهاي غربي بايد بفهمند نميشود نسخههاي توسعه سياسي، توسعه اجتماعي، توسعه اقتصادي،توسعه آموزشي... را بدون توجه به منابع و مباني و اصول فرهنگي ملتهابراي كشورها نوشت يا بهخورد آنها داد حتي اگر دستپروردگاني مثل رضاخان و پسرش يا موسي چوهبه يا عيدي امين ياياناسميت يا تركي يا... در رأس اداره اين كشور ها كاشته باشند! صد البته اين تف سربالايي بود به صورت غربيها و سياستمداران غربي كه دهها سال تلاشداشتند كه همه چيز ملتهاي غيرغربي را تبديل به فرهنگ و تمدن غربي نمايند. چرا كه غربيها تصورميكردهاند كه تنها مردمي هستند كه راه درست زندگي را پيدا كردهاند و لذا بقيه مردم جهان يعنيآسياييها، آفريقاييها و امريكاييها بايد از آنها پيروي كنند تنها نژاد باهوش اين جهان سفيد پوستانموبور چشم آبياند و لاغر.
خوشبختانه خلاف اين توهم را خود غربيها با همان متدولوژي درخشان علمي و پژوهشيفهميدند البته دهها و صدها سال پيش ديگران اين يس را به گوش آنها خوانده بودند افاقه نكردهبود.
با اينهمه آنچه اكنون مورد فهم غربيها قرار گرفته نه كليت فرهنگي ملتهاست، بلكه آن بخش ازفرهنگ است كه قالبهاي عيني آن درخود غرب مورد پذيرش قرار گرفته است مثل كتاب، سينما،تئاتر، موسيقي، روزنامه، ... مثلا غربيها اعتكاف را نميفهمند چونكه اين قالب (بيقالبي) در غربوجود ندارد. احيا را نميفهمند چراكه آنها قائل نيستند كه انسان بايد ماهي از سال را تجربه بستناين دهان و بازكردن آن دهان را داشته باشد. غربيها آني ندارند هر چه دارند اين است و عين است وماده است، اگر آني هست بايد به صورت اين و عين دربيايد تا دماغ غربي قادر باشد اين را درككند!
بدين ترتيب عليرغم دهه فرهنگ تعيين كردن و توصيههاي جهاني صادر كردن و از بوقسازمان ملل و سازمان يونسكو جار زدن كه الگوهاي توسعه ملتها بايد برپايه فرهنگ و توسعهفرهنگي آنها صورت گيرد، من بسيار بعيد ميدانم كه ملل غربي اين امر را جدي بگيرند و دست ازسر ملتهاي آسيايي و آفريقايي بردارند كه به درد خود برسند.
شما ميدانيد كه خبيثترين دولت اروپايي دولت انگليس است. اين حكومت كه بالاخره نمايندگيملت انگليس را دارد و عليالقاعده خباثت اين نظام به پاي ملت انگليس نيز هست، از دهها پيش دركنار تجاوز به كشورها و منابع ملي ملتها يك مركز فرهنگي نيز تأسيس كرده به نام بنگاه سخنپراكني بي.بي.سي كه الحق در خباثت و موذيگري فرزندي راستين براي ملت و دولت انگليساست. اين دستگاه يا بنگاه كه مايل است خود را يك رسانه بيطرف جهاني جابزند، همواره به حقوقمردم سراسر جهان در كسب اطلاعات درست و بيطرفانه تجاوز كرده و همواره مطالبگمراهكنندهاي به خورد شنوندگان خود داده است. اين رسانه اخيرا مطلبي منتشر كرده است به نام"احياي تمدن اسلامي"
راه بيرهرو به آرمانشهر رهبران ايران، به قلم فردي به نام مهدي خلجي كه B.B.C اعلام كرده اينآقا پژوهشگر مطالعات اسلامي است!
اما ماجرا چيست؟ هيچي! راديوي B.B.C از اينكه دو تا از رؤساي جمهوري ايران كه آخريآقاي احمدينژاد باشد، اعلام كردهاند كه ملت ايران در راه احياي تمدن اسلامي است، برآشفتهشدهاست!!
در اين نوشته كارگزاران انگليسي از دبي به كوالالامپور و از آنجا به جهنم رفته و نتيجهگرفتهاند كه نميشود بدون الگوهاي غربي به احياي تمدن اسلامي دست يازيد!
اين مطلب در تاريخ 28 اوت 2005 برابر با 6 شهريور 1384 در پايگاه خبررساني بي.بي.سيدرج شدهاست. شما اين مطلب را ببينيد. از نوع آرايش و صفحهبندي مطلب و عكسهايشيطنتآميز و سؤال و چراهاي عجيب و غريب آن، چهار شاخ خواهيد ماند. آنگاه به عرض بندهخواهيد رسيد كه اينها نميتوانند بپذيرند كه ملتها خودشان بلدند راهشان را براساس سنتها وفرهنگهاي خودشان انتخاب كنند.
بي.بي.سي، مثلا، در خلال نوشته يك دفعه ميپرسد، كدام تمدن اسلامي؟ يعني راهبرانجمهوري اسلامي كدام تمدن اسلامي را ميخواهند احيا كنند؟! اگر منظورشان آن تمدن اسلاميسده سوم تا ششم هجري است كه ما اروپاييان مسيحي با اعزام هيأتهاي مذهبي بهمراه راهبههايبسيار مهربان به دربار خان مغول و تشويق آنان به حمله به ممالك اسلامي آن را به ويرانههاييتبديل كرديم. و البته اين دومين هجوم بود. اولين آن توسط اسكندر گجسته (ملعون) صورت گرفتو سومين آن توسط بلر و بوش ملعون كه به تاراج و غارت كتابخانهها و موزه ملي و آثار تاريخيعراق و افعانستان منجر شد.
ما از دولت انگليس ميپرسيم به شما چه مربوط است كه ملت ايران در صدد احياي تمدناسلامي است؟! مگر شما تمدن امروز غرب را به تمدن يونان و روم پيوند نزدهايد؟ مگر شما نقشتمدن و فرهنگ اسلامي را در ايجاد تمدن جديد غرب قبول داريد؟
مگر شما به عنوان يك كشور داعيهدار در سازمان ملل اعلام نميكنيد كه هيچ نوع توسعهايبدون توسعه فرهنگي و محوريت فرهنگ ملي پا نميگيرد؟ پس چرا در سياستهاي فرهنگي خودخلاف آن را دنبال ميكنيد؟
خواهران وبرادران جهادگر!
ملاحظه ميكنيد كه ما امروز با چه نوع مسائلي در سطح جهان روبرو هستيم؟
وقتي صحبت از رويكردهاي فرهنگي جهاددانشگاهي ميكنيم، باتوجه به اين مسائل جورواجورو در عين حال بدلي و دروغين معلوم نيست در نگاه اول چه جوابي بايد آماده كنيم!
آيا رويكردهاي فرهنگي ما در بخش رسانهاي بايد مانند كاري باشد كه در ايسنا انجام ميدهيمتا بيني امپرياليزم خبري و رسانههاي خبيثي همچون بي.بي.سي و امثالها را به خاك بماليم؟ نشانهبه خاك ماليدهشدن هم اين باشد كه مثلا آنها و ديگران يك خط در ميان مدام ايسنا، ايسنا كنند و ماهم دلمان خوش باشد كه فتح خيبر ميكنيم!.
و شما ميدانيد كه شياطين با اين گردويي كه زير زبان ما ميشكنند نيت شان حرمت نهادن بهايسنا نيست بلكه حرمت شكستن نظام خبري جمهوري اسلامي است...
تازه ايسناي ما در حد اعلاي رشد رسانهاي خود منطبق با كدام الگوي خبري و رسانهاي جزرسانههاي غربي خواهد شد. يعني ما در آخر ترجمه شديم به زبان سلطه جهان غرب
مركز گردشگري ما رويكرد فرهنگي ديگري است كه نميدانيم خوب است يا بد. حالا خوب وبدش پيشكش! در اين دنياي وانفسا اين بايد يك رويكرد فرهنگي باشد؟ يا ما رويكردهاي فرهنگيمهمتري را بايد ساماندهي كنيم؟ افتادن در جرگه سازمانها و مراكز گردشگري جهان و... به قصد چههدفي، در حاليكه اكثر اين مراكز هيچ بدي نداشته باشند سازمانها و مراكز بطالت گدراني هستند كهاز سر بيدردي اضافه توليد پدران غارتگر خود را تحت عنوان اوقات فراغت دود هوا ميكنند وگرسنگان افريقا و آسيا با دهنهاي باز گرسنه و چشمهاي اشكبار و بدنهاي نحيف به نظاره آنانمينشينند.
برادران و خواهران مسلمان ما در اندونزي، مصر، عراق، افغانستان، فلسطين،... از هرزهگيهاياين توريستها و توريسم دنياي غرب به ستوه آمدهاند و بعضا دست به اقدام ميزنند!
اما رويكردهاي فرهنگي جهاد، در دنياي امروز ميبايست با چشماندازهاي بسيار بلند ترسيمشود. ما با داشتن رسالت ديني و اينكه اسلام از تمامي اديان ديگر كاملتر و مترقيتر است، وظيفهداريم در برابر چالشهاي جهاني كه اغلب آنها توسط نظامهاي غيرديني و برخي نحلههاي به ظاهرديني اما بيخبر از پيام و جوهره اصلي اديان، در برابر بشريت امروز قرار دارند، چارهانديشيهايبنيادين ارائه نماييم ؛ فارغ از دغدغههاي لايههاي ضخيم مسخ شدگي ناشي از كاركردهاي در ازناي فرهنگ و تمدن غرب، فارغ از دغدغههاي انبوه هياهوي ناشي از رويگرداني از "نرم"هاي رايج ومتداول مراكز علمي و پژوهشي غربمدار ؛ و فارغ از اقبال و ادبارهاي افكار و اذهان و عواطف واحساسات خو كرده به نوع انديشه و تفكر غرب!
حقيقت اينستكه غربيها، بعد از جنگهاي طولاني صليبي عليه مسلمانان، دريافتند كه برمبنايمسحيت نميتوان با اسلام جنگيد ضمن حفظ تعصبات ديني، آنرا مستور ساختند اين بار با سلاحعلم و تكنولوژي و دستاوردهاي فريباي اين دو مقوله يعني پيشرفت و رفاه و آسايش و آرامش وبهداشت و آموزش و هنر و ورزش و... به ميدان آمدند. اما براي اينكه طرف يا طرفهاي مقابل را از"داشته"هاي خود محروم سازند، با انواع ترفندها و آموزشها و ترويج ضد ارزشها و گسترش سطوحمبتذلي از عادات و اخلاقيات و تنآساييها و هرزهگيها، از ديگر ملل و نحل عالم خواستند مثلملتهاي مسيحي دين خود را كنار بگذارند. در اين فراخوان جهاني كه حداقل سه قرن است ادامهدارد، دولتهاي مسيحي عليالدوام، عليالخصوص از مسلمانان ميخواهند كه اسلام را كناربگذارند! آنان اين طور وانمود ميكنند كه اگر شما دينتان را كنار گذاشتيد آنگاه در يك طرفهالعين در خيابان شانزهليزه يا در حاشيههاي سبز رودخانه تايمز يا اطراف سه قلوهاي نيويورك "پياده"خواهيد شد! درست مثل تركيه كه سالهاست در بهشت اتحاديه اروپا وارد شده و روزان و شبان دروفوري و كيفوري است!
سؤال اينست كه تلاش در ازناي غرب در عالم اسلام مؤثر هم واقع شدهاست؟! به كوري چشمغربيان، خير! يريدون ليطفوا نورا بافواههم وا متهم نوره ولو كرهالكافرون (سوره صف، آيهمباركه9)
آري، تك و توك تربيت شدگاني در غرب را ميبينيم كه با "پـز" منورالفكري، هرازگاهيافاداتي ابراز ميفرمايند كه:
من بارها گفتهام و الان هم تكرار ميكنم:
مهمترين ميراثي كه از جهان كهن همچنان باقي مانده و بهترين آينه جهان كهن است دين است ودر اين باره، ميان اديان فرقي نميگذارم، خواه اسلام و خواه مسيحيت و اديان ديگر و صيقليترينآينهاي كه جهان مدرن و گفتمان مدرن را نشان ميدهد علم اين دوران است كه مشروعترين فرزندعقلانيت مدرن است (عبدالكريم سروش، از شهر خدا تا شهر دنيا، نو شدن انديشه ديني، بي.بي.سيسه شنبه 16 اوت 2005)
و البته بايد از ظهور "مولوي" ديگري در جهان اسلام مسرور بود منتها او هنر خود را در تفسيرهنرمندانه ديني خدا بكار گرفت و اين "هنر" خود را عليه دين خدا و در تفسير "دين" علم بكارميگيرد!
حال اگر از اين آقا بپرسيد در اين عالم اگر اديان را جمع كنيم، به جاي آن چه چيزي را بايدجايگزين كنيم، بسيار بعيد ميدانم كه جوابي در دست داشته باشد يا جوابي در دستش داده باشند! چرا كه اين "قدقد" ها فقط براي جهان اسلام تجويز شدهاست. غرب اجازه ايراد اين خزعبلات را درممالك اروپايي و غربي نميدهد. غرب با ارسال باندهاي تبهكار و سرقت و دلالي و هزاران عواملكثيف ديگر، از جمعآوري حتي يك "خرمهره" از ممالك فقرزده آسيا و افريقا و امريكاي لاتينرويگردان نيست تا با تشكيل"نمايشگاه" درآمدزايي نمايد، چگونه ممكن است از انجيل و فرهنگناشي از آن و آثار و دستاوردهاي فكري و هنري و... آن دست بكشد. اگر قضايا به اين سادگي بود"هلهله" آلمانيها بعد از انتخاب پاپ بنديكت شانزدهم به "ثريا" برنميخاست!
نادان آنانيكه فريب زبانبازيها و تردستيهاي غربيان را ميخورند و نادانتر آنان كه وجدانشان رااز قلب خود خارج كرده در جيب خود ميگذارند!
اصليترين دليل غرب براي خارج ساختن متاع دين از "طبله عطاري" خويش آنست كه ديگرانرا به فريب وادار سازد كه همين كار را انجام دهند. آنگاه "طبله" غرب پرمتاعتر از "طبق" ديگرانخواهد گرديد و اين آغاز سلطه است.!!
اما اگر شما از انگلستان بخواهيد تا با تمام "داشته"هاي خود اعم از فرهنگ و دين، مدنيت و علمو تكنولوژي و آداب و رسوم و سوابق و لواحق و... خويش به ميدان بيايد از اين سوي عالم همايران يا مصر يا عراق يا تركيه يا... هم با همه "داشته"هاي خود جلوهگري نمايد، آنگاه خواهيد ديد كهاين موجودات حقير امثال بلر يا آن لعينابن اللعين آمريكايي چقدر درمانده ميشوند. آري، اسلامباطلكننده همه ادعاهاي دروغين است و اسلام اكنون در دست ملتهاي مسلمان است ومورد رشكو حسد و حقد بدخواهان غربي
ما امروز با پايبندي به اسلام، داراي منطقي قويتر و مترقيتر از ديگرانيم! ملتهاي غيرمسلمان،عليالاصول و بنابه مباني و اصول و مباحث علم روانشناسي، به دليل نقص در مكتب دچار تزلزلفكري و رواني چه در سطح فردي، چه در سطح گروهي و چه در سطح اجتماعي و ملي هستند! علمو تكنولوژي هم نميتواند اين مشكل آنها را حل نمايد. علم و تكنولوژي محصول روح و روان وذهن انسان است. قوام و استحكام ذهن به عناصر ديگري محتاج است كه در سرتاسر تاريخ حياتانسان حضوري همه جانبه و ريشهدار و قدرتمند و تأثيرگذار داشته است ونام ديرآشناي آن، ديناست. اگر هجمه غرب و تمدن و فرهنگ جديد غرب به دين، عليالخصوص به دين اسلام كارسازبود امروزه رايس و بوش دين جديد خود، ملقمه يهوديت ـ مسحيت را علم نميكردند! آن شياطيني كه اين دو تا دلقك را پيش انداختهاند، خود بخوبي ميدانند كه بشريت امروز مجربتر از آنست كهفريب "لبتاب" يا آپولو يا آسمانخراش يا راديو ترانزيستوري يا هر ماشين و مظهر "زرق وبرق"دار ديگري را بخورد. اين اسباببازيهاي مدرن اگر معجزهاي داشتند، دين ماركس و لنين ومائو را از وصول به درك نجات ميدادند. براي همين است كه همه سحره قدرت حاكمه غرب وامريكا، گرد هم آمدهاند كه به جادو و خرافه دين بدلي بسازند تا دين خدا را كه پيروزي آن قطعي وحتمي و گزير و گريزناپذير است پشكستپ دهند. فرمود:
ميخواهند كه با "هاي" دهنهاي خود نور "اصيل و جاويدان" خدا را خاموش كنند؛ اما خدا ايننور "اصيل و جاويدان" را به كمال و نهايت ميرساند هرچند كافران خوش نداشته باشند!!
و شما ميدانيد كه انقلاب اسلامي ايران، از مظاهر نور خدا و از مصاديق پيروزي دين خدا بركفر محمدرضا شاهي و حاميان امريكايي و اروپايي اوست. اين انقلاب براساس تئوري جنگتمدنها عليالدوام مورد هجوم سردمداران كفر جهاني قرار دارد؛ منتها در مقاطع مختلف بادستاويزها و شگردها و بهانههاي مختلف! يك روز به بهانه دفاع از بهائيت، يك روز به بهانه دفاعاز روشنفكران دگرانديش، يك روز با دستاويز حمايت از حقوق بشر و روز ديگر با شگرد دفاع ازآزادي و دموكراسي و... البته همه اينها در انبوهي از بوق و كرناي تبليغات دروغين رسانههاي هرزهغربي كه نمونه رسوا و شهره آن بي.بي.سي است.
اما خداوند براساس وعده خويش كه تخلفناپذير است "كفر" را رسوا ميسازد و كافران را واداربه عقبنشيني ميكند. آنان كه تا ديروز پياده نظام خود را عليه مؤمنان اغوا ميكردند امروز خود درآتش كفرپيشگي خود گرفتارند و باشد كه عذاب بعدي دردناكتر باشد!
من براي تأكيد بر ايمان و اطمينان شما، نكاتي از مصاحبه ساموئل هانتينگتون را كه در شماره3176 روزنامه ايران چاپ شده، بازگويي ميكنم. صد البته شما اسم اين "آقا" را شنيدهايد و احيانا كتاب جنگ تمدنهاي او را خواندهايد!
آقاي هانتينگتون برخلاف همكيشان غربي خود اين شهامت را داشته كه جنگ صليبي جديد را كهبيش از صد سال اخير توسط غربيان عليه مسلمانان جريان داشته تحليل تئوريك كردهاست.
باري، اين آقا در مصاحبه با شبكه تلويزيوني "سي ان ان ترك" در جواب سؤال "شما به خاطركتاب برخورد تمدنها مورد انتقاد بسياري قرار گرفتيد. اگر قرار بود اين كتاب را دوباره بنويسيد، چهچيزهايي را عوض ميكرديد يا كمي تغيير ميداديد؟"
ايشان جواب ميدهد:
ـ هيچ چيزي را عوض نميكردم و شايد مواردي را نيز اضافه ميكردم.
* مثلا چه مسائلي را اضافه ميكرديد؟
ـ بسياري از مسائلي كه من در كتاب آوردهام، به وقوع پيوستهاند. پيشبينيهاي من دربارهبرخورد فرهنگها و اديان درست از آب درآمد. درحال حاضر، مردم جهان در دنيايي زندگي ميكنندكه همه فرهنگها و تمدنها برهم تأثير ميگذارند و از هم تأثير ميگيرند. اما همين تأثيرگذاريها باعث برخوردهايي ميشود كه اكنون ميبينيم.
البته اين چند جمله اخير از باب "خر" رنگ كردن و باصطلاح "پز" علمي دركردن است كهتربيتيافتگان غربي معمولا خباثت خود را در زرورق "علم" و بحث علمي" و... به خوردفريبزدگان ممالك ديگر ميدهند!
اما ايشان بالصراحه از جنگ اديان صحبت ميكند نه از جنگ منافع اقتصادي يا تجاري ياتكنولوژيك!!. آنوقت در جهان اسلام، برخي روشنفكران مسخ شده غربمدار، در برابر هشدارهجوم ديني و فرهنگي غرب، شانه بالا مياندازند و ضمن اظهار لحيه عالمانه ميفرمايند:
اي بابا، در عصر انفجار اطلاعات و "ترانسپارنت" مرزها، اين شعارها چيست كه بنيادگرايانتحويل "تودههاي ناآگاه و عقبمانده و توسعه نيافته" ميدهند!
حال با اين تفاسير و با اين ورود همه جانبه غربيان به ميان مسلمانان از دين گرفته تاكنكاشگردانندگان راديو "بي.بي.سي" از مردم روستاي "تربور" از نواحي "بهمبر" از نواحي "آبكنار" كه جزيرهاي است در مرداب انزلي كه چرا به جاي ترب سفيد، امسال مردم تربچه قرمزكاشتهاند و آيا اين تغيير كاشت نوعي مخالفت آشكار با سياستهاي "رژيم جمهوري اسلامي"نيست؟! و بعد از يكي از مواجببگيران خود بخواهد كه از كم و كيف اين حركت مردمي گزارشبدهد و سپس از "بزرگترين تحليلگران رسانه جهاني بي.بي.سي" آقايان صادق سلامتي بخواهد كهنظر خود را براي تنوير افكار عمومي ابراز فرمايند وو... و شما ميدانيد كه اين آقايان در پيشبينيو ريزبينيهاي خود چقدر دقيق هستند! شاهد مثالش هم تعداد انگلهايي كه آقايان در ما... بزرگترينزنداني آسياي لاتين يعني آقاي... شمارش كردهاند و به همين دليل اثبات كردهاند كه جمهورياسلامي هم زندان گوانتانامو دارد و امريكا در اين ميانه تنها نيست! آيا با اين تفاسير شما ميخواهيددر چارچوب و شاكله و ساختار و نرمها و شاخصها و معيارهاي متداول و رايج دنياي غرب"رويكرد" تدوين كنيد؟! آيا زمان آن نرسيدهاست كه ما با صداي رسا و فريادي بلندتر از فريادغربيان اعلام كنيم كه ما مسلمانان ميخواهيم با ارزشهاي اسلامي زندگي كنيم و نه با ارزشهايامريكايي! چه الزامي داريم كه خود را در صورتها و دأبها و نهادهاي غربي ترجمه كنيم و محدودسازيم؟
دنياي غرب تحمل ديدن چند نهاد محصول انقلاب اسلامي ايران را ندارد؛ چرا ما بدون چون وچرا تسليم هر مدل و ساختار و سازوكار پيشنهادي فرهنگ و تمدن غربي باشيم. مثلا صليب به گردنببنديم تحت عنوان كراوات و آنرا نشانه ترقي بدانيم!
بلندگوهاي غربي عليالدوام عليه سپاه پاسداران، بسيج، شوراي عالي انقلاب فرهنگي،جهاددانشگاهي، جهاد سازندگي، شوراي نگهبان، مجلس خبرگان، اخبار منفي منتشر ميكنند چرا كهاين نهادها با موازين مكتب اسلام و الزامات انقلاب اسلامي شكل گرفته است و با زبان غربيهاسخن نميگويند به همين دليل "خوب" نيستند!
چنانچه ما اين افسون غربيها را بپذيريم و باصطلاح درپي بدست آوردن مقبوليت جهاني ـمقبوليت امريكا و اروپاـ باشيم، آنوقت ما بايد از خود بپرسيم ما دنبال چه چيزي هستيم؟! و اين اولماجرا است و به قول هانتينگتون ما در همين روزهاي اول جنگ فرهنگها و اديان، ميدان را خاليگذاشتهايم براي غربيان! يعني همه چيز تعطيل! يا اينكه ايمان بياوريم كه:
"ولقد ضربنا للناس في هذالقرأن من كل مثل و لئن جئتهم بايه ليقولنالذين كفروا ان أنتم الامبطلون"
روم آيه 57
ما در اين كتاب (قرآن كريم) براي هدايت مردم ـ اعم از مسلمانان و غربيان و... ـ در هر زمينهايشاهد مثالي آورديم؛ (اما) هرگاه مر كافران را آيهاي آوري ميگويند شما (مؤمنان) نادرستميگوييد و بر باطليد!
و اكنون از خود بپرسيم واقعا رويكردهاي فرهنگي ما چيست؟ و چه بايد باشد؟!
فرامرز حقشناس
-------------------------------------------------------------------------------------
1ـ من وقتي تصوير مردك را در تلويزيون اوكراين ديدم كه براي پيروزي لوشنكو قر كمر و... ميآمد براي هزارمين بار از ته دل به فرهنگ و تمدنفاسد و مفسد غرب لعنت فرستادم.
2ـ و يزكيهم و يعلمهمالكتاب و الحكمه
١٧:١٨ ٢٤/١٢/١٣٨٤