نگاهي به كتاب فرهنگ سازماني جهاد
من همچنان اين فراز از صفحه دوازده كتابي را كه «دوست نازنيني» اخيراً نسخهاي از آن را به من پيشكش كرده بود، «بالا و پايين» ميكردم:
«از نظرگاه روششناختي، شيوة اين پژوهش، تحليلي ـ استنباطي است؛ اما دستور كار پژوهش، يعني حيطه نمادشناسي پيجويي تحقيق را بر مبناي اصول و رهيافتهاي تأويلگرايي و هرمنوتيك ناگزير ساخته و قواعد و چهارچوبهاي اين رهيافت، در روش و مراحل اجراي پژوهش مطمح نظر قرار گرفته است؛ اما همچنان كه در فصل اول خواهيم ديد، با در نظر داشتن حدّ اعتدال و پرهيز از افراطگري، اصول و قواعد هرمنوتيك در فرآيند پژوهش به كار گرفته شد.»
و من بيشتر از آن حرص ميخوردم كه چرا كه من با اين اوصاف برشمرده توسط آن «دوست نازنين» ـ استاد حاذق، معلم صادق، مظهر شفقت، نماد محبت، ... و كولشهايي از اين قماش كه در پالان ما ريخته بود ـ نميتوانستم اين جملات و عبارات و كلمات را هجي كنم و مثلاً بفهمم كه آيا واقعاً معناي «دستور كار پژوهش» همان «حيطه نمادشناسي» است؟ و آيا واقعاً بايد در اين فراز دو بار «اما» بيايد و دوبار هرمنوتيك و ...؟!
همچنان گرفتار اين نثر آشفته و جملات مدرن دشوار بودم و هنوز به صفحة، يحتمل، نحس سيزده نرسيده كه درب اتاقم را كوبيدند! ماشيننويس بود و بستهاي در دستش ! غيرمتعارف بود. يك لحظه خيال كردم سوغاتي است. مثلاً مشهدي رفته و ... ! نه، نبود ! بسته را لمس كردم، در داخلش كتابي بود. باز كردم. كتاب «فرهنگ سازماني جهاد» بود! پاي كتاب، اسم نويسندهاش بود! عليرضا زواره ! جلدش را كه ورق زدم ! باز پيشكش شده بود! منتها اين بار نه توسط نويسنده بلكه جناب داوري، شرمنده كرده بود!
من مشغول اين كتاب شدم. و بالكل كتاب آن «دوست نازنين» را رها كردم. شايد يك وقتي ديگر سراغش بروم! اينكه چرا. دفتر «كتاب را به دستم نرسانده و كتاب مستقيماً توسط ماشيننويس به من رسيده بود برايم جالب بود. بسطي بود بعد از قبضي!! كتاب را «پشت و رو» نگريستم. پشت جلد، نوشته شده بود:
با جهاديها دلم خو كرده است
عشق را زين بوستان بو كرده است
عشق مردم عشق گندم عشق كار
عشق صحرا عشق دريا عشق يار
ياد باد او را كه اين بنيان نهاد
باغبان بود و گلستانش جهاد
«خاطرات» زنده شد و من از جهاديها، افشار و آخوندي و كلانترنيا را به خاطر آوردم. و البته كسان ديگر را و خاطرات ديگر را.
بالاخره جهاد ما، يك جوري جهاد سازندگي بود اما در دانشگاه و براي آباد كردن ويرانههايي كه فرهنگ و تمدن منحط و دروغزده غرب، طي ساليان متمادي، ايجاد كرده بود. يعني در ابتدا از يك مبدأ شروع كرده بوديم. و در مسير، همان تلاطمها بود و ناسپاسيها و مشكلات و هوچيگريها و تهاجمات عمله و اكره و تفالههاي غرب و غربيان رانده شده از كشور و ... !
كتاب را باز كردم! تا صفحه 73 كتاب، يك ضرب، پيش رفتم! در ابتدا، كريمه مباركه: «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله» و بعد جملاتي از امام(ره) و مقام معظم رهبري و مقدمهاي از شهيد آويني و بعد اولين پيام امام در تشكيل جهادسازندگي:
«دانشجوهاي عزيز، متخصصان، مهندسان، بازاريان و كشاورزان، همه قشرهاي ملت داوطلب براي اين است كه ايران به طو رمخروبه به دست ما آمده است، بسازند. از اين جهت، بايد ما بگوييم يك جهاد سازندگي، موسوم كنيم. اين جهاد را به جهاد سازندگي كه همه قشرهاي ملت، زن و مرد، پير و جوان، دانشگاهي و دانشجو، مهندسان و متخصصان، شهري و دهاتي همه با هم بايد تشريك مساعي كنند و اين ايران را كه خراب شده است بسازند...».
در پايان اين پيام آمده است:
«... شايد هيچ عبادتي بالاتر از اين عبادت نباشد، بلكه من ميخواهم از اشخاصي كه براي زيارتها، براي مكة معظّمه، براي مدينه منّوره ميخواهند بروند، لكن به طور استحباب ميخواهند بروند، من ميخواهم از آنها تقاضا كنم كه شما براي ثواب ميخواهيد برويد مكه مشرف بشويد، امروز ثوابي بالاتر از اينكه به برادرهاي خودتان كمك كنيد و اين سازندگي را همه با هم شروع كنيد...»
نويسنده، با اين مقدمات، به جهاد سازندگي ميپردازد و مخصوصاً از فرهنگ سازماني جهاد سازندگي سخن ميگويد و اين تعريف را ارائه ميدهد:
«... فرهنگ جهادي مجموعة وسيعي شامل اعتقادات، اخلاق و شيوة برخورد، رفتار و به ويژه يك نوع شيوه كار خالصانه است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي با هدف رفع محروميتها و خدمترساني به مناطق محروم كشور به ويژه در روستاها آغاز شد.»
و البته محور اين تعريف همان «شيوه كار خالصانه» است كه اگر تعريف شود، رياست و اگر نشود اي بسا، بتدريج، از ذهن و روح و خاطر و انديشه و تجربه جامعه فراموش ميشود و پس از چند صباحي گويي كه هرگز همچون حادثهاي اتفاق نيفتاده است!
نويسنده كتاب، عزم را جزم كرده است كه تجربه جهاد سازندگي را، در وسع و توان خود، به قلم آورد و حتي پاياننامه دكتري خويش را به آن اختصاص داده است! او در اين مسير به ابعاد مختلف جهاد سازندگي پرداخته است و از تحولات اين نهاد و مشاركت آن در دفاع مقدس و آينده آن و نيز بحث جهاد كشاورزي و مباني عقيدتي و مكتبي جهاد و علل و عوامل آسيبپذيري و افول فرهنگ جهادي و راهكارهاي تجربي حفظ و بقا و استمرار فرهنگ جهادي سخن گفته است.
پايان بخش كتاب هم آخرين پيام امام(ره) به جهاد سازندگي است: بخش اول اين پيام:
«زحمات بيوقفه جهاد، اين سنگرسازان بيسنگر، در دفاع مقدسمان از جمله مسائلي است كه ترسيم آن در قالب الفاظ نميگنجد. عشق جهاد در خدمت به اسلام و مردم، چشم دل عاشقان خدمت به دين و مردم را روشن نموده است. شجاعت دلير مردان و شيرزنان جهاديمان در جهادمان عليه كفر و بيداد، زبانزد خاص و عام است. وسعت دامنه گذشت و ايثار مردان و زنان جهاد، جنگ و صلح، بزرگ و كوچك، فقير و غني اين مرز و بوم را فرا گرفته است. جهاد شمايل دنياي آزادي و استقلال در عرصه كار و تلاش و پيكار عليه فقر و تنگدستي و رذالت و ذلت است.»
گفتني است كه كتاب قرين برخي كاستيها و نارساييها است كه در برابر محاسن و فوايد آن چشم پوشيدني است. شايد در فرصتي ديگر و به هنگام اقتضاء به آن پرداخته شود.
و اما به ياد آن همه يادهاي شكوهمند، روزگاران صفا و ايثار و مهر و همدلي و ياران زهد و خدمت و رحمت، زمزمه ميكنيم:
با جهاديها دلم خو كرده است
عشق را زين بوستان بو كرده است
با جهاديهاي عاشق سالهاست
خاطر درد آشنايم آشناست
با جهاديها جهاد آموختم
عشق را در اين نهاد آموختم
عشق مردم عشق گندم عشق كار
عشق صحرا عشق دريا عشق يار
ياد باد او را كه اين بنيان نهاد
باغبان بود و گلستانش جهاد
فرامرز حقشناس
١٦:٠٦ ٠٨/٠٨/١٣٨٦